ناموجود
در حالی که خورشید به آرامی در پس کوهها غروب میکرد، نسیم خنکی در هوای شهر میوزید. سارا، با قدمهای آرام وارد فروشگاه عطر محبوبش شد. او امروز تصمیم گرفته بود عطر جدیدی برای خود انتخاب کند. با ورود به فروشگاه، بوی خاص و دلنشینی او را در برگرفت؛ بویی که او را به دختر کوچک و ماجراجوی درونش برد. فروشنده با لبخندی مهربان، عطر انجلکال تاچ اُ بوتیکاریو را به او معرفی کرد.
این عطر مسحورکننده حسی از تازگی را به او القا کرد. در میان دهها عطر دیگر، انجلکال تاچ اُ بوتیکاریو با ترکیبی از اسطوخودوس در نت بالایی خودنمایی میکرد. عطر و بویی که گذشتهاش را زنده کرد و او را به خاطرات شیرین دوران کودکی برد. گلهای وحشی در قلب این عطر قرار داشتند، گویی که در میانه دشتی از گلهای زیبا ایستاده بود.
سارا چشمانش را بست و خود را در میان طبیعت وحشی تصور کرد. جایی که هر نسیم، عطری از مشک را در فضا پخش میکرد. این احساس او را برای لحظاتی از دنیای شلوغ و پرهیاهو دور کرد و به آرامشی دلنشین رساند. انجلکال تاچ اُ بوتیکاریو با رایحهای آروماتیک و آرامشبخش، تجربهای بینظیر را به او هدیه داد.
بعد از چند دقیقه، سارا با لبخندی از آنجا خارج شد، در حالی که حالا نه تنها عطری جدید بلکه طعمی از خاطرات و احساسات قدیمی با خود داشت. او مشتاق بود این تجربه جادویی را با دوستانش نیز به اشتراک بگذارد. در حالی که به خانه بازمیگشت، نسیم ملایم بار دیگر بوی عطری را که حالا به روی لباسش نقش بسته بود، به همراه داشت. عطر انجلکال تاچ اُ بوتیکاریو به او یادآوری کرد که هر روز زندگی فرصتی جدید برای کشف زیباییها و اسرار پنهان در دنیای عطرهاست.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب