ناموجود
صبح یکی از آن روزهای دلانگیز بهاری بود. هوا تازه و مطبوع و با عطر گلهای تازه باز شده پر شده بود. سارا در کنار پنجره آشپزخانهاش ایستاده بود و با یک فنجان قهوه گرم در دست، به صدای پرندگان گوش میداد. آن روز یک قرار ویژه داشت و میخواست که همه چیز بینقص باشد. بر روی میز، بطری شیشهای شفاف عطر آرکنسیل مورنینگ رز سیل خودنمایی میکرد، بیآنکه بخواهد با رایحهای وسوسهانگیز و دلنشین.
سارا با دقت در بطری را باز کرد و قطرهای از این عطر شگفتانگیز روی مچ دستش پاشید. نتهای آغازین عطر با رقصی دلنشین از ترنج، برگ بنفشه و فریزیا او را به باغی سحرآمیز از گلها برد. آرامش و خنکی این ترکیب، حس طراوتی تازه در او ایجاد کرد. سارا لبخندی زد و عمیقتر نفس کشید.
اما جادوی اصلی هنوز در راه بود. نتهای میانی عطر با ورود رز سفید و موگه، فضایی رویاییتر را آفریدند. سارا خود را در میانهی باغی پر از گلهای سفید و معطر میدید. وزش ملایمی که از عطر آرکنسیل مورنینگ رز سیل برمیخواست، حسی دلپذیر از لطافت و زنانگی به او بخشید.
با گذر زمان، نتهای پایه عطر ظاهر شدند؛ مشک و سدر. این دو، بافتی چوبی و گرم به عطر بخشیدند که تا ساعتها همراه سارا ماند. صبح آن روز برای سارا متفاوت بود. ادکلن آرکنسیل مورنینگ رز سیل، با رایحهای متعادل از گلها و چوبها، او را به سفری روحنواز و لطیف دعوت کرد.
سارا آماده رفتن بود. با اعتماد به نفسی که از عطر دلانگیز خود گرفته بود، به سوی قرارش قدم برداشت. در حالی که رایحهی عطر آرکنسیل مورنینگ رز سیل همچنان اطرافش در حرکت بود، سارا احساس میکرد که روزش با طراوت و خوشبویی بیشتر آغاز شده است. این آغاز یک روز بینظیر بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب