در یک عصر دلنشین بهاری، نازنین در کوچهباغی پرگل به راه افتاد. هوا پر از بوی زندگی و شکوفهها بود. در حالی که به هر قدم لذت میبرد، به یاد هدیهای افتاد که هفته پیش از بهترین دوستش گرفت؛ عطر اریان اِیوون.
این عطر، ترکیبی از خاطرات بود. بوی گلهای سفید، یاسمن و زنبق، همراه با رگههایی از رزماری به فضای اطرافش روح تازهای میبخشید. هر بار که در بطری ظریف اریان اِیوون را باز میکرد، محصلی آرام و دلانگیز بر وجودش جاری میشد. یادآور روزهایی که آفتاب بیدرنگ بر او میتابید و گلهای رنگارنگ از همه سو لبخند میزدند.
عطری که نامش با بوی چوب صندل، وتیور و دارچین خاتمه پیدا میکرد. تلفیق بیهمتایی از گرما و شیرینی که پیچیدگیهای زندگی بهاری را بازتاب میداد. او میدانست که عطر اریان اِیوون با هر پاشیدن، داستانی جدید را روایت میکند.
هنگامی که نازنین به جشن تولد یکی از دوستان عزیزش دعوت شد، تصمیم گرفت این عطر را به همراه خود ببرد. همراه با بوی خوش اریان اِیوون به مهمانی وارد شد. نگاهها و تحسینهای مهمانان به سوی او جذب شد. هر کسی از او دربارهی این عطر رؤیایی میپرسید. او با لبخند، داستان عطر اریان اِیوون و روز زیبای بهاریاش را با دیگران شریک شد.
آن شب، نازنین متوجه شد که عطر اریان اِیوون فقط بوی خوش نیست؛ بلکه پلی به خاطرات و لحظههایی ناب است. این عطر در او حس زندگی و شادمانی را زنده میکرد و او را برای تجربههای تازهتر آماده میساخت. عطری که نمیتوانست به سادگی فراموش شود.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی