ناموجود
داستان از یک شب زمستانی در کوچههای سنگفرشی شهر آغاز میشود. هوای سرد و خنک، نسیمی ملایم را به همراه داشت که لباسها را به رقص در میآورد. اما چیزی که این شب را متفاوت میکرد، حضور عطر آروماتیک کانفلیکت بلک الکساندریا فراگرنسز بود که لحظهای همه را مجذوب خود میکرد.
نازنین، دختری که همیشه دوست داشت احساس جدیدی را تجربه کند، به تازگی این عطر را هدیه گرفته بود. عطری که هم مردانه و هم زنانه بود و گویی در خود قصهای نهفته داشت. رایحه گلهای بنفش و سائیدن برف روی زمین، حس تازگی و شکوفایی را در او زنده میکرد. هر بار که نازنین از این عطر استفاده میکرد، حس میکرد در دنیای دیگری قدم میگذارد. دنیایی پر از رنگهای بنفش و آرامبخش.
از لحظهای که اولین قطرات عطر آروماتیک کانفلیکت بلک الکساندریا فراگرنسز روی پوستش جاری شد، دنیای اطراف او به آرامی تغییر کرد. ترکیب دلنشین آیریس و پودرین که با بوی شیرین وانیل آمیخته شده بود، فضای گرمی را بوجود آورد که آرامش خاصی به او میبخشید. حس اصالت و قدرت در قلب او جاری میشد.
با گذر زمان، نت های چوبی و خاکی عطر ظاهر شدند، گویی که ریشهای در زمین دارند و نازنین را به عمقی از طبیعت متصل میکردند. این حس، او را یاد روزهای بهاری میان باغهای پرگل میانداخت که گویی هر گام به جلو او را به آیندهای روشنتر هدایت میکرد.
عطر آروماتیک کانفلیکت بلک الکساندریا فراگرنسز نه تنها یک عطر، بلکه تجربهای بینظیر از حضور در دنیایی آرام و خاطرهانگیز بود که نازنین هر باری که از آن استفاده میکرد، دوباره به آن بازمیگشت. برای او، این عطر همچون رازی شیرین بود که همیشه در قلبش محفوظ بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب