ناموجود
در شهری مدرن و پرهیاهو، مردی به نام سامان هر روز صبح قبل از رفتن به دفتر کارش، قطرهای از عطر مورد علاقهاش، عطر آرسنال گلد ژیله کانتول را بر روی گردن خود اسپری میکرد. این عطر با شیشه طلایی و طراحی شیک خود مثل یک جواهر در اتاقش میدرخشید و تنها یادگار روزهای سفرش به پاریس بود.
داستان آرسنال گلد با یک رایحه دلپذیر مرکباتی آغاز میشود. سامان با هر بار استشمام بوی شیرین پوملو و پرتقال ماندارین، به یاد روزهای گرم و سرزندهای میافتاد که کنار سواحل مدیترانه سپری کرده بود. بوی نعنای تازه و باطراوت مانند نسیم صبحگاهی او را با انرژی دوبارهای برای روز پیشرو آماده میکرد.
اما روایت اسرارآمیز این عطر تنها به موهبتهای ابتدایی ختم نمیشود. در میانهی روز، زمانی که رو به روی میز کارش نشسته بود، بوی شگفتانگیز دارچین و نتهای ادویهای فضا را پر میکرد. این بوها ترکیبی از جسارت و حرارت را به همراه داشت که همچون روحیه سمج سامان در مقابله با چالشهای روزانهاش بود. عطر آرسنال گلد ژیله کانتول او را در میان همکارانش ممتاز و متفاوت نشان میداد.
با گذشت زمان، نتهای عمیق و جذاب پایه از جمله عنبر، چرم و نتهای چوبی از پوست او منتشر میشد و پیرامونش را در هالهای گرم و دلنشین غرق میکرد. این ترکیب، نشانهای از پیچیدگی و عمق شخصیت سامان بود، کسی که به هر جا میرفت جذابیت خاص خود را به جا میگذاشت.
در پایان یک روز خسته کننده، آرسنال گلد نه تنها به سامان انرژی مضاعف میبخشید بلکه او را با احساس رضایت و آرامش به خانه بازمیگرداند. این عطر، همراهی همیشگی و ماندگار برای او شده بود، بخشی از هویت زندگیاش. روانه کردن این عطر مسحورکننده به جهان پیرامون، به معنای مزین کردن لحظات زندگی با ذرهای از جادو بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب