شب نزدیک بود و همهچیز در زندگیش آرام به نظر میرسید. مهتابی که از پنجره اتاق به داخل میتابید، حال و هوای خاصی به اتاق داده بود. همین که زن جوان به قاب آینه نگاه کرد، تصمیم گرفت لحظهای متفاوت خلق کند. او عطر آویانس نایت ماسک پرنس ماچابلی را از روی میز برداشت. این عطر یادگاری از مادرش بود، راز لطیفی که همیشه او را به دنیای گذشته نزدیک میکرد.
با اولین اسپری، فضای اتاق پر از رایحهای مملو از نرمی و گرما شد. عطر آویانس نایت ماسک پرنس ماچابلی با ترکیبی از نتهای گرم و ادویهای، همچون جادویی هوشمندانه او را به باغی از گلهای سفیدی که در نور ماه میدرخشیدند، برد. این عطر با هالهای از گلهای زرد و وانیلی که در اطرافش چرخ میزدند، خاطراتی شیرین و دلپذیر را زنده میکرد.
نفس عمیقی کشید. چوبیبودن این عطر، احساسی از استحکام و اعتماد به نفس به او میداد. در حین آمادهشدن برای ملاقات، احساس کرد که این عطر نه تنها لباسش، بلکه روحش را هم آرایش کرده. حسابی آماده شده بود تا شب را جذابتر از همیشه بسازد.
شب بیرونیِ شهر، دست و دلبازی کمنظیری داشت و او قدمزنان، از بوی دارچین و بالزامیک که ردی بر دنبالهاش برجای میگذاشتند، لذت میبرد. آویانس نایت ماسک پرنس ماچابلی به او اجازه میداد تا هربار که قدم برمیداشت، دنیای جدیدی برای خود خلق کند. پراکندگی شیرینی این عطر همانند جاذبهای نامریی بود که هر نگاهی را به سمتش میکشید.
با هر بار که این عطر در فضا میپیچید، او حس میکرد از گذشته و حال خود مجموعهای از تجربیات نایاب ساخته که میتواند با ایجاد حسی از شگفتی و احساسات عمیق، همچون پلکانی به آیندهای پربارتر حرکت کند. حالا که این راه را یافته بود، میدانست که با عطر آویانس نایت ماسک پرنس ماچابلی، هر شبش تبدیل به یک اثر هنری بیبدیل خواهد شد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب