ناموجود
در روزگاری دور، در باغهای شگفتانگیز و خیرهکنندهای که نور آفتاب بر روی شکوفههای رز طلایی میرقصید، داستانی افسانهای شکل گرفت. نور-دجهن، ملکهٔ ایران، در میان جویبارهای باغ سلطنتی گام برمیداشت. نگاهش به لایهای از روغنی شفاف افتاد که بر روی آب شناور بود، جایی که هزاران گل رز به آرامی افتاده بودند. به چه جادویی!
ملکه با پر طاووسی چند قطره از این مایع طلایی را برداشت و بویید. عطر بهشت بر او غلبه کرد. ملکهٔ مسحور این رایحه، دستور داد تا این جوهر الهی بهدست آید. همین بود که عطری افسانهای به نام «عطر بهجه آمواژ» زاده شد. بهجه به معنای سرور و شادیست، و این حس را به کسانی که شانس بوییدن آن را دارند، هدیه میدهد.
این عطر با ترکیبی شگفتانگیز از لیموی تازه شروع میشود. این نوای سرزنده و درخشان پذیرای حس کنجکاوی هر کسی است که به عطر بهجه آمواژ نزدیک میشود. لحظات میگذرد و نتهای میانی خزه بلوط خود را به آرامی نمایان میسازند. همزمان، رایحه تنه درختان و بویی از دود و بخور، بویی از گذشته، خاطراتی فراموشنشدنی را به یاد میآورد.
در پایان، این عطر با ردپایی از چوبهای مخملی و بخور همراه میشود، ردی از آسودگی و آرامش برای لحظات پایانی روز. آیا شما هم مجذوب این قصهی افسانهای شدهاید؟ آیا عطر بهجه آمواژ در جستجوی بهشت گمشدهای برای شما خواهد بود؟ این عطر حالا دیگر در دسترس نیست، اما روایتی که بر پشت آن نهفته، همچنان به یادها مانده است. چه کسی میداند؟ شاید شما نیز روزی یکی از داستانگویان این افسانه باشید.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب