ناموجود
يك روز گرم تابستان بود. نسيم ملايمي ميوزيد و خانهاي به رنگ خاك صحرا در افق ديده ميشد. در اين خانه، جعبهاي مخملی و زیبا قرار داشت. درون آن، عطر برق ال حرمین پرفیومز منتظر بود تا با جادوی خود داستانی نو خلق کند.
سارا، زنی در جستجوی احساسات نابی بود که او را به دنیایی دیگر ببرد. او عطر برق ال حرمین پرفیومز را برداشت، چشمانش را بست و اولین پاف را به هوا اسپری کرد. لحظهای نگذشته بود که رایحههای گلی، گرم و ادویهای به دور او پیچیدند. این عطر چیزی فراسوی رایحهها بود؛ مانند موسیقیای که نتهایش بر قلب زنی دیرین نواخته میشود. سارا به آرامی رایحه میوهای عطر را استشمام کرد، حالتی شیرین و خوشمزه که در ذهنش خاطراتی از روزهای آفتابی و میوههای تابستانی را زنده کرد.
اما عطر برق ال حرمین پرفیومز تنها با اینها به پایان نرسید. جنبشی کهربایی و مشکی به نرمی در پسزمینه آن حس میشد؛ حس عمیق و مرموزی که سارا را به عصری دیگر و جایی دورتر برد. جایی که زبان گفتوگو رایحهها و احساسات عمیق بود. همه چیز غرق در هماهنگی و زیبایی.
آن روز، نه تنها نسیم تابستان بین چمنها زمزمه میکرد، بلکه داستانی از جنس برق ال حرمین پرفیومز هم در ذهن سارا تکرار میشد. داستانی از کشف، از تجربهای نو و از جادوی رایحهها. سارا عطر را دوست داشت و میدانست که این عطر همدمی دائمی برای هر زمانی است؛ چه برای او و چه برای هر کسی که به دنبال کشف رایحههای تازه و ناب باشد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب