ناموجود
در یکی از روزهای زیبای پاییزی، در شهری که بادهای سرد و ملایمش، قصههای نیمهشب را نجوا میکنند، مردی به نام رضا تصمیم گرفت تغییری در زندگیاش ایجاد کند. او مدتها بود که به دنبال عطری میگشت که همانند لباسی فاخر، شخصیتش را تکمیل کند. بعد از مشورت و جستوجوی فراوان، به عطر بلک کار شرلی می رسید.
این عطر با رایحهای از دنیای چوبی و مردانه، داستانی جدید برای رضا تعریف میکرد. با اولین اسپری، نسیمی از ترنج و لیمو، او را به باغهای مرکباتی برد که در خاطرات کودکیاش جای داشتند. اما این تنها آغاز ماجرا بود. نتهای میانی ریحان و پچولی کمکم حضورشان را اعلام کردند و فضای اطراف را با بویی گرم و دلپذیر پر کردند. این رایحهها به رضا احساس تازگی و انرژی بیشتری میبخشیدند.
اما آنچه عطر بلک کار شرلی می را ویژه میکند، رایحههای پایهاش بود. بوی دخانیات و چوب صندل در کنار سدر، حس استقامت و قدرتمندی را به مخاطب القا میکرد. رضا حس میکرد این عطر، همان گمشدهای است که میتواند یک روز عادی را به روزی خاص تبدیل کند. هر بار که از این عطر استفاده میکرد، گویا لباسی از اعتماد به نفس بر تن میکرد و آماده رویارویی با چالشهای روز میشد.
رایحههای مرکباتی این عطر با طراوت خود، روزهای رضا را روشنتر میساخت و میانیهای معطر، قدمهایش را محکم میکردند. با عطر بلک کار شرلی می، حس میکرد قصههای زندگیاش رنگ و بویی جدید گرفتهاند؛ قصههایی که هر باری که این عطر را به خود میزد، تکرار میشدند و او را به دنیای خاطرات خوش گذشته میبردند. این عطر، همراه همیشگی رضا شده بود، تا جایی که دیگر نمیتوانست زندگی بدون آن را تصور کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب