ناموجود
در یک روز بارانی پاییزی، لیلا به دنبال عطر متفاوتی بود. در جستجویش، به یک فروشگاه مخصوص عطرهای کلاسیک رسید. در میان ردیفهای بیپایان از شیشههای درخشان، چشمش به عطر بلک پرلز الیزابت تیلور افتاد. همان لحظه که نام این عطر را خواند، حس کنجکاوی وجودش را فرا گرفت.
فروشنده با لبخندی دلنشین به او نزدیک شد و گفت: این عطر یکی از بهترین های دهه 90 است. ترکیبی از رایحههای گل وودی با لمس شیرینی ای است که در یادها میماند. لیلا با دقت به توضیحات گوش میداد. متوجه شد که نت آغازین آن ترکیبی از شیرینی هلو، گرمای ملایم گاردنیا و تازگی ترنج است. همین امر باعث شد او محو رایحهاش شود.
با اسپری از عطر بلک پرلز الیزابت تیلور روی پوستش، رایحهی گلهای سفید مانند نیلوفر آبی و رز سفید نمایان شد. این ترکیب به قدری آرامشبخش بود که برای لحظهای لیلا را به باغی پر از گلهای سفید برد.
وقتی به خانه بازگشت، حس گرما و آرامش وجود داشت؛ بویی که آنجا را کتابخانهای از خاطرات خوش کرد. از یادآوری نتهای چوب صندل، مشک و عنبر همچنان لبخند بر لبانش بود. این عطر، با رایحهی پرالاکسیاش، برای او همچون جواهری نادر بود که هرگز از درخشندگیاش کاسته نمیشد.
گرچه برخی از دوستانش فکر میکردند که این عطر ممکن است برایشان زیادی شیرین باشد، اما لیلا عاشق آن ترکیبی بود که رایحههای متفاوت به او هدیه میدادند. او احساس میکرد که عطر بلک پرلز الیزابت تیلور، با رایحهی خاص و کلاسیکاش، نوری در روزهای تیرهاش میتاباند و او را به سفری در دل خاطرات خوش میبرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب