ناموجود
در یک روز سرد زمستانی در نقطهای دورافتاده از جنگلهای شمالی، مردی مرموز با روحیهای ماجراجو در حال گذر از میان درختان بود. هر گام او که بر زمین نهاد، رایحهای متفاوت و قوی از عطر بوتگا ونتا پور هوم اکستریم در هوا پیچید. این عطر با نوتهای چوبی و چرمیاش، حکایتی از داستانهای ناشناخته را به همراه دارد.
او لحظهای ایستاد و عمیقاً نفس کشید. بوی تازه و اسپایسی نتهای اولیه از کاج و ترنج، با عطر قرمز و تلخ فلفل شیرین در دل ضعف نموده بود. بوتگا ونتا پور هوم اکستریم در آن لحظه همگام با طبیعت بود، حال و هوای سرد جنگل را به گرمای دلنشینی بدل کرده بود.
عطر به آرامی به دلیل نتهای میانی از مریم و جوز و پچولی، گرما و ژرفا میگرفت. هر چه بیشتر از عطر استفاده میشد، لایههای بیشتری از شخصیت آن آشکار میشد. هر ذره از عطر، همهمهای از لطافت و استحکام را میآفرید و حسی از ابهام و جاذبه به وجود میآورد.
مرد به مسیر خود ادامه داد و به جایی رسید که نور خورشید از لابهلای شاخهها بر روی برگهای سبز میتابید. با هر حرکتی، نتهای چرمی و بالزامی عطر بویی تازهتر ایجاد میکردند. بوتگا ونتا پور هوم اکستریم انگار با او سخن میگفت و او نیز به خاطر این همنشینی مطمئن و دلگرم بود.
این عطر با رد معطر خود، همچون خاطرهای ماندگار در ذهن میماند و به دستهای خالقان هنرمندش، آنتوان مازانتیویی و دانیلا آندرایر، احترام مینهاد. عطر بوتگا ونتا پور هوم اکستریم، با هر افشانی، داستانی جدید از هر لحظهای که طعم و رنگ زندگی را بیان میکرد، روایت میکرد. همچنان که مرد در افق ناپدید میشد، عطر هم در باد محو میگشت و رقصی از نتها و احساسات به جا میگذاشت.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب