ناموجود
شب بود و ماه به آرامی از پشت ابرها بیرون میآمد. ریحانه در آینه کوچک اتاق، خود را برانداز میکرد. یک شب خاص در پیش بود و او میخواست همه چیز بینقص باشد. وقتی به عطرهای روی میز نگاه کرد، دستش به سوی عطر بریلیانت جول جیل استوارت دراز شد. این عطر برایش یادآور روزهای پرواز بود.
نتهای بالایی با ترشی خوشایند برگاموت، لیمو و پرتقال آغاز میشد. لحظهای که درب شیشه را باز کرد، اولین بویی که به مشامش رسید، نسیمی از آناناس تازه بود. او عاشق ترکیب این نتها شده بود. عطر بریلیانت جول جیل استوارت به آرامی وارد قلب داستان میشود. گل رز و اسمانتوس با میموسا و روک زده بود به فضا، بویی که درونش حسی از زیبایی و وقار پنهان داشت. اما چیزی که بیش از همه، ریحانه را مجذوب میکرد، تلاقی رایحههای آرامشدهنده اسطوخودوس و زنبق بود.
شب در جریان بود و رایحههای پایانی پچولی، کهربا و خزه به آرامی حس گرما و تعمق را به ذهن میآورد. هیلیوتروپ به انتهای نمایش خوشبو اضافه میشد و فضا را با نرمی و اشتیاق خاصی پر میکرد.
ریحانه میدانست این عطر از برند محبوب جیل استوارت، بالاتر از یک تجربه معطر ساده بود. بریلیانت جول نه تنها بویی دلنشین داشت، بلکه داستانی از طبیعت و هنر را روایت میکرد. با گذاشتن چند قطره از این عطر روی مچ دست، احساس قدرت و جذابیت در او دوچندان میشد.
شب خاص به آرامی به پایان میرسید. اما ریحانه با هر دم و بازدم، یاد و خاطرش با بوی عطر بریلیانت جول جیل استوارت پیوند خورد. این عطر برایش بیش از یک همراه؛ بخشی از هویت او شده بود. لحظاتی که با این عطر گذشت، درخششی ابدی به خود گرفت و تا همیشه در ذهن ریحانه ماندگار شد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب