ناموجود
شب بود و نسیم خنک پاییزی آرام آرام در خیابانهای تهران میوزید. مهتاب نقرهای راه خود را از لابلای ابرها به زمین میتاباند و نوری ملایم بر روی چهرهها میافکند. خیابانها پر از رنگ و بوی زندگی بود، و در این میان، یک عطر بیهمتا در هوا پخش میشد: عطر کنکن میرا.
شهناز، زنی باوقار و متین، با قدمهایی آرام و مطمئن در حال قدم زدن در خیابان بود. نگاهش به دوردستها دوخته و افکارش در پیچ و خم خاطراتش محو بود. او به کلاس خیابانی کوچک رسید که در نزدیکی پارک محبوبش قرار داشت و هنوز یادآور آن روزهایی بود که همراه دوستانش آنجا گرد هم میآمدند.
آن روز شهناز برای اولین بار عطر کنکن میرا را امتحان کرده بود. یک هدیه غافلگیرکننده از طرف دوست دوران کودکیاش که به تازگی به او هدیه داده بود. از لحظهای که بوی دلانگیز گلهای تازه و میوههای شیرین به مشامش خورد، این عطر جادویی برایش تبدیل به همراهی همیشگی شد.
عطر کنکن میرا با آغاز نتهای گلی-میوهای خود، حسی از طراوت و انرژی به او بخشید. این عطر نه تنها بانوی جوان آن روزها، بلکه زنی با تجربه و متین امروز را به سفری زیبا در گذر زمان برد. آکوردهای چوبی و تازه در ادامه، یادآور پایداری و استواری بودند.
شهناز همچنان به راهش ادامه داد و عطر دلانگیز کنکن میرا همچنان در هوا جاری بود. او به خوبی میدانست که این عطر نه تنها امضای منحصر به فرد او، بلکه پلی برای ارتباط با گذشته و آیندهاش است. در این دنیای پرشتاب و پر از تغییر، عطر کنکن میرا همچون دوستی پایدار و وفادار در کنار او باقی ماند.
سایر تلفظها: کنکن میرا, کنکن میراّ, کنکن میرّا, کنکن میررا, کنکن میره, کنکن میرهّ, کنکن مییره, کنکن میئرّا, کنکن میرراء, کانکان میرا, کانکان میراّ, کانکان میرّا, کانکان میررا, کانکان میره, کانکان میرهّ, کانکان مییره, کانکان میئرّا, کانکان میرراء, کنکان میرا, کنکان میراّ, کنکان میرّا, کنکان میررا, کنکان میره, کنکان میرهّ, کنکان مییره, کنکان میئرّا, کنکان میرراء, کانکن میرا, کانکن میراّ, کانکن میرّا, کانکن میررا, کانکن میره, کانکن میرهّ, کانکن مییره, کانکن میئرّا, کانکن میرراء