شبی تازه آغاز شده بود، و مهتاب نرمنرمک بر خیابان پاریس میدرخشید. لیلا، که سالها در هنر عطرسازی تحقیق کرده بود، تصمیم گرفت تا به یک ماجراجویی جدید دست یازد. او در جستجوی عطری منحصر به فرد و الهامبخش بود. بنابراین، به دنبال تجربهای ناب، در میان عطرهای مختلف به جستجو پرداخت.
روزها گذشت تا اینکه با بویی متفاوت روبرو شد. عطر کنواس آکوالیس او را با دنیایی جدید روبرو کرد. در نگاهی اول، نتهای اولیه فریزیا و فلفل صورتی او را به سفری خیالانگیز بردند. ترکیبی از یلانگیلانگ و ترنج، آغاز سفری عمیقتر به دنیای بویایی بود.
روز بعد، لیلا جلو آینهایستاده بود. عطری که فضا را پر کرده بود، نه تنها او بلکه تمامی روح و روانش را به چالش کشیده بود. نتهای میانی زنبق، میموزا و یاسمین سامباک، جلوهای گلبو به او داده بود. همانطور که روز به پایان میرسید و غروب آسمان را رنگین میکرد، رایحهٔ بیهمتای روغن رُز همهچیز را بینظیر به پایان میرساند.
لیلا از عطر کنواس آکوالیس لذت میبرد و احساس کرد این عطر دنیایی از تضادهاست: نرمی مُشکین و شیرینی وانیل، در کنار گرمای لوبیای تونکا و عمق تنباکو، او را با تجربهای خاص روبرو میکرد. وستیتری هائیتی، با ترکیب لطیف خاکی در نتهای پایه، حس طبیعتی ناب را به او القا میکرد.
این عطر برای او همواره یادآور لحظاتی بود که با کلمات نمیشد بیان کرد؛ لحظاتی که هر بار با بوییدن کنواس آکوالیس به یاد میآورد. عطر کنواس آکوالیس نه تنها محصولی بود که لیلا آن را برگزیده بود، بلکه دریچهای به دنیای احساسات نو بود. دنیایی که هر روز با نگاهی تازه به آن مینگریست.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب