در دل یک صبح پاییزی، محمد در خیابانهای شلوغ تهران به دنبال عطری متفاوت و خاص برای خود بود. او همیشه به دنبال رایحههایی بود که داستانی را در پس خود داشته باشند. وقتی که به مغازهای خاص رسید، توجهش به عطر کلیسای جامع نیل موریس جلب شد. با نامی چنین خاص، نمیتوانست آن را نادیده بگیرد.
فروشنده، شیشهی زیبا و زینتی عطر را به محمد نشان داد و توضیح داد که این عطر توسط خود نیل موریس طراحی شده است. در لحظهای که محمد مقداری از عطر را بر روی پوست خود اسپری کرد، احساس کرد که وارد فضایی جادویی و وهمآلود شده است. رایحهی چای سبز و فلفل سیاه به صورت ملایم در فضای اطرافش پیچید.
با گذر زمان، نتهای میانی به شدت وارد صحنه شدند؛ نرگس و یلانگ-یلانگ، فضایی گلی و شیرین به رایحه بخشیدند. اما این فقط آغاز یک داستان طولانی و جذاب بود. آنچه واقعاً کلیسای جامع نیل موریس را متمایز میکرد، حضور نتهای پایه بود. بوی بخور و لابدانوم، همراه با چرم و چوبهای مانند سدر و بلوط، حس ورود به یک کلیسای قدیمی و تاریخی را در ذهن تداعی میکرد.
این ترکیب، به گونهای طراحی شده بود که هم مردان و هم زنان بتوانند از آن لذت ببرند. رایحهای که عمیقاً در قلب و ذهن جا میگیرد و هر بار که به مشامتان میرسد، شما را به یک سفر دروننگارانه و رویایی میبرد.
محمد با یک لبخند رضایتبخش، تصمیم گرفت که عطر کلیسای جامع نیل موریس را بخرد. این عطر به او چیزی بیش از یک رایحه میداد؛ این عطر داستانی را برایش تعریف میکرد که هر بار با باز کردن درب شیشه،جانی تازه میگرفت. در آن لحظه، او میدانست که چیزی فراتر از یک عطر معمولی پیدا کرده است؛ رایحهای مملو از رمز و راز و آرامش، درست مثل یک کلیسای جامع.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب