ناموجود
در یک روز بهاری که آفتاب نرمنرمک بر تن طبیعت میتابید، زنی با قلبی پر از امید و رویایی در سر، تصمیم گرفت دنیای جدیدی از عطرها را کشف کند. او در حال پرسهزنی در خیابانهای شهر بود که ناگهان نگاهی به یک بوتیک شیک عطر انداخت. درون بوتیک، حس غریبی او را به سمت قفسهای برد که عطر کوکوله دی لاواندا بولگرلو با درخشش خاصی خودنمایی میکرد.
او از مسئول فروشگاه درخواست کرد تا عطری را بو کند که همه چیزش از تازگی باغهای بهاری قصه میگوید. وقتی شیشهی عطر کوکوله دی لاواندا بولگرلو را باز کرد، بوی ترنج و زردآلو در لحظهای او را بَرَزَفت. رایحه میوههای تابستانی او را به یاد روزهای گرم و نشاطآور انداخت، زمانی که هوا پر از عطر شکوفهها بود.
لحظهای بعد، بوی دلنشین ایلانگایلانگ، اسطوخودوس و گل شمعدانی سر برآورد و او را به دنیایی از لطافت و زیبایی برد. این لایه از بوها، همان احساس آرامشی بود که رویاهای شیرین زنانه را در شبهای ستارهنشان به ارمغان میآورد.
وقتی او نفس عمیقتری کشید، بوی چوب گایاک و وانیل او را در جهانی از گرما و زمینیت بیپایان غرق کرد. ترکیب بینظیر این بوها زن را به یاد دریای بیکران و ابرهای مواج آسمان انداخت، گویی به او میگویند زندگی شاید معجون رازها و لطافتی بیپایان باشد.
عطر کوکوله دی لاواندا بولگرلو، به واقع همدم لحظات آرام او شد و این زن دریافت که هر بویی داستانی در دل دارد. او با لبخندی بر لبان خود، بیصدا شیشه را به کیفش برگرداند و با حسی از بودن در دنیای تازه به راه خود ادامه داد.
این عطر، انعکاس قصهی هزاران زنی بود که زیبایی را در تکتک لحظات سادهی زندگیشان مییابند. عطر کوکوله دی لاواندا بولگرلو، صدای سرود طبیعت بود که او هنوز هم گوش میسپارد و از آن قوت میگیرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب