ناموجود
در جادهای خلوت و پر از گرد و غبار غرب وحشی، جایی که خورشید در آسمان نیلی آرامآرام غروب میکرد، مرد جوانی به نام جک کابوی کوش را از جیب کتش بیرون آورد. این عطر برای او نمادی از آزادی و ماجراجویی بود. عطر کابوی کوش بوی اسملز، با بویی تازه و دلپذیر، همچون نفسهای طبیعت بکر و دستنخورده، او را در بر میگرفت.
آغاز سفر با انفجاری از عطرهای متفاوت همراه بود. نتهای اولیه این عطر شامل چرم سفید، پرتقال ماندارین و فندق بودند که حس تازگی و شور و شوق را به جک هدیه میدادند. او هر روز صبح که از خواب برمیخواست، قطرهای از این عطر را بر روی لباسش میزد و با اعتماد به نفس به استقبال روز جدید میرفت.
در میانه سفر، نتهای میانی عطر آشکار میشد. این بخش از عطر شامل بوی گراس، زعفران، جیر و تنباکو بود. جک هرگاه که در قلب طبیعت وحشی گم میشد، این بوها به او احساس آرامش و امنیت میدادند. حس میکرد که در دل طبیعت هیچچیز او را تهدید نمیکند.
به هنگام غروب، نتهای پایه عطر کابوی کوش با ترکیبی از عود، پاچولی، جیر و تونکا، او را در آغوش میگرفت. این نتها یادآور شبهای آرام و پرستارهای بود که جک در کنار آتش مینشست. بوی دلنشین و گرم این عطر او را به دوران کودکی و قصههای شبانه پدر بزرگش میبرد.
عطر کابوی کوش بوی اسملز، معجونی از تجربههای مختلف بود؛ تجربههایی که جک را به دنیایی دیگر میبرد و به او جرئت کشف ناشناختهها را میداد. این عطر نه تنها بویی خوش، بلکه داستانی از زندگی و آزادی بود که هر روز با خود به همراه داشت.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف