ناموجود
در دل یک دهکده کوچک و مرموز، قصهای از عطری به نام کرافتی ویچ از برند سوکرابی آغاز میشود. آن روز، هوا کمی سرد بود و آفتاب ضعیفی از پشت ابرها میتابید. در این دهکده، زنی به نام لیلی زندگی میکرد که عاشق عطرهای خاص و منحصر به فرد بود. او شنیده بود که عطر کرافتی ویچ سوکرابی، رایحهای بینظیر دارد که میتواند جادوی یک جادوگر خلاق را در هوا پخش کند.
لیلی، یک روز صبح تصمیم گرفت به مغازه عطر فروشی محلی برود و این عطر را امتحان کند. با ورود به مغازه، نوری شبیه نور کهربا از پشت شیشهها انعکاس مییافت و لیلی را به سمت قفسهای جذب کرد که پر از عطرهای رنگارنگ بود. فروشنده مغازه به سوی او آمد و با لبخند گفت: آیا به دنبال چیزی خاص هستید؟ لیلی با شور و شوق جواب داد: بله، میخواهم عطر کرافتی ویچ سوکرابی را امتحان کنم.
فروشنده عطر را برای او بیرون آورد و به آرامی روی یک تکه کاغذ اسپری کرد. لیلی چشمانش را بست و بو کشید. بویی گرم و ادویهای در هوا پیچید، با نوتهای چرمی که حسی لطیف و جذاب به معجون اضافه میکرد. او همچنین تلخی لطیف شکلات و حس دلپذیر بودن کاغذ و چرم را در پسزمینه حس کرد. این ترکیبات، رایحهای شیرین، حیوانی و گرم را خلق میکرد که نمیتوانست در برابر آن مقاومت کند.
لیلی احساس کرد که با این عطر میتواند داستانهای جدیدی خلق کند و بخشی از دنیای جادویی شود. او تصمیم گرفت یک شیشه از آن را بخرد و با لبخندی پر از رضایت، مغازه را ترک کرد. از آن روز به بعد، عطر کرافتی ویچ سوکرابی بخش جدا نشدنی از شخصیت او شد و هر بار که از آن استفاده میکرد، خود را در دنیایی پر از خلاقیت و جادو مییافت.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب