روزی روزگاری، در یکی از شهرهای زیبا و پرجنبوجوش، مردی به نام امیر زندگی میکرد. او عاشق ساعتها و عطرهای خاص بود. یک روز که با حس کنجکاوی همیشگیاش به خیابانهای پرفروش رفت، ناگهان چشمانش به ویترینی خیره شد. عطر جدیدی به نام عطر کریزی آورز فرانک مولر بود که به تازگی وارد بازار شده بود.
کریزی آورز با طراحی خلاقانهاش نه تنها قوانین عطرسازی را به چالش میکشید، بلکه از حس شگفتیسازی ساعت مشهور کریزی آورز الهام گرفته بود. امیر نتوانست در برابر زیبایی وسوسهانگیز شیشهای که در ویترین برق میزد مقاومت کند و به سرعت وارد فروشگاه شد.
رایحههای اولیهای که از شیشه کوچک اما پر انرژی این عطر استشمام کرد شامل ترنج، گریپفروت، پرتقال ماندارین و لیمو بود. این ترکیبات به همراه رزماری و مریم گلی عطری تازه و نافذ را ایجاد میکردند، به طوری که امیر بلافاصله به یاد طراوت یک صبح دلپذیر تابستانی افتاد.
در کنار این رایحههای ابتدایی، نتهای میانردهای از اسطوخودوس، فلفل، گل رز و بنفشه با هم ترکیب شدند. این نتها حسی از تازگی و ظرافت را در اعماق وجود امیر برانگیختند. اما آنچه که عطر کریزی آورز فرانک مولر را واقعاً متمایز میکرد، نتهای پایه گرمش بود. ترکیبی از پچولی، وتیور، کهربا، وانیل و مشک که به مرور زمان در پوست امیر مینشست و باعث میشد هر لحظه جذابتر شود.
امیر از فروشگاه بیرون آمد، در حالی که حس میکرد نه تنها یک عطر جدید بلکه یک تجربه ناب و بیهمتا را به دست آورده است. عطر کریزی آورز فرانک مولر برای او تبدیل به یادگاری از لحظاتی شد که با نگاه دوباره به زمان، معنی تازهای به زندگیاش بخشید. این عطر با ترکیب بینظیر خود به او یادآوری کرد که هر لحظه زندگی ارزشمند است و باید از آن نهایت لذت را برد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب