ناموجود
روزی روزگاری، در شهری پر همهمه و جذاب، شخصی به نام مهدی زندگی میکرد. او مردی با سلیقه خاص و اشتیاقی بیپایان برای عطرها بود. در یکی از روزهای پاییزی، مهدی تصمیم گرفت به فروشگاه عطر محله سر بزند و دنبال عطری ناب و بینظیر بگردد. او همیشه به دنبال چیزی بود که با شخصیتش تطابق داشته باشد.
زمانی که به فروشگاه رسید، چشمش به یک شیشه عطر با طراحی زیبا افتاد. این عطر، عطر کریستال عود الریحاب نام داشت. مهدی تاکنون از این برند چیزی نشنیده بود، اما چیزی در مورد آن عطر باعث شد تا توجهش جلب شود. همان لحظه، تصمیم گرفت که آن را امتحان کند.
وقتی که مهدی درپوش عطر را باز کرد و بوی عطر به مشامش رسید، حس کرد به دنیایی از رمز و راز وارد شده است. رایحهای گرم و دلنشین از عود او را در برگرفت. همان لحظه متوجه شد که این همان عطری است که همیشه در جستجویش بوده است. این عطر به زیبایی با نتهای تازه و تند خود، که به شدت او را مجذوب کرده بود، اوج گرفت.
مهدی درمییافت که عطر کریستال عود الریحاب معجونی است که میتواند هم برای او و هم برای دوستانش مناسب باشد. ترکیب دودی و تند این عطر، حس اعتماد به نفس و انرژی را به او هدیه میداد. با هر بار استفاده، حس میکرد که داستانی جدید و جذاب از او روایت میشود.
به زودی عطر کریستال عود الریحاب به جزئی جداییناپذیر از روزهای مهدی تبدیل شد. او هر روز، با این حس تازه و منحصر به فرد به محل کار میرفت و به دیگران نیز این عطر خاص را معرفی میکرد. هر بار که از او میپرسیدند چه عطری استفاده کرده است، لبخندی میزد و پاسخ میداد: عطر کریستال عود الریحاب. این عطر توانسته بود داستان زندگی او را کامل کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب