در یک شب تابستانی و در باغی باصفا، عطر کوییغ ونیسیین دیوید ژورکوین همچون نسیمی روحبخش میان گلهای مای میرقصید. او از میان بوتههای رز و یاسمن عبور میکرد و به ورودی قصری با شکوه رسید؛ جایی که جشنی با شکوه در حال برگزاری بود.
زمانی که وارد قصر شد، رایحهای بینظیر از پرتقال تلخ به همراه نوتهای آبی و ترشمزه ترنج او را سرمست کرد. او به سمت سالن رقص قصر، در حالی که لباسش از تافته نرم و صورتی پوشیده شده بود، قدم برداشت. ماسکهای پوشیده از پر و نگین درخشنده به او پنهانی چشمک میزدند و این تازهوارد اسرارآمیز را دنبال میکردند.
عطر کوییغ ونیسیین دیوید ژورکوین نهتنها با نتهای میوهای چون آلو و پشنفروت او را در بر گرفته بود، بلکه با نتهای گلی همچون رز دو مای و یاسمن نیز طراوتی دوچندان به او میبخشید. در این مهمانی شبانه، عطر او همچون زمزمهای با احساس و فریبنده بود که از درون پوست نیمهشفافش تپش داشت.
در حالی که به آرامی در میان میهمانان میرقصید، ردی از بوی چرم و مشک سفید که نتهای پایانی این عطر بودند، در هوا پخش میکرد. این نتها، همچون یک ملودی باروکی آرامشبخش، او را در خود پیچیده و با اوج احساساتش همصدا شده بودند. عطر کوییغ ونیسیین دیوید ژورکوین به راستی شور و نشاطی که یادآور یک معجون عشق سبک چون پر پرنده بود به او بخشید و این شب را برای او به یادماندنی کرد.
در پایان شب، او با قلبی پر از شوق و عطری اسرارآمیز از قصر بیرون آمد. داستان این شب پر خاطره و کوییغ ونیسیین دیوید ژورکوین همچنان در ذهن او باقی ماند و او را به دنیای رویاها برد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب