ناموجود
در یک غروب بهاری، نرگس در پارکی خلوت قدم میزد. نسیم ملایم بین شاخ و برگ درختان میوزید و عطر خوشبویی در هوا پراکنده شده بود. این عطر آشنا بود، گویی خاطرهای شیرین از گذشتههای دور را با خود همراه داشت. او به یاد آورد که این همان عطری است که همیشه مادرش استفاده میکرد؛ عطر دِلیس لورا اشلی.
او با خود فکر کرد که چطور یک عطر میتواند اینچنین یادآور لحظات خوش گذشته باشد. رایحههای آغازین این عطر با بوی هلو و آلو در هم آمیخته است. بوی گشنیز نیز به آن اضافه شده است و حس تازگی و شادابی را منتقل میکند. نرگس این حس را با تمام وجود درک میکرد.
قدمهایش را آرامتر کرد و به یاد مادرش افتاد؛ زمانی که او را در آغوش میگرفت و با عشق به او نگاه میکرد. رایحهٔ شیرین گاردنیا و گل یاسمین، احساسی از آرامش و امنیت را برایش به ارمغان آورده بود. از این عطر، نرگس آموخت که زندگی پر از زیباییها و لطافتهای بیپایان است.
به تدریج نتهای پایانی عطر دِلیس لورا اشلی ظاهر شد؛ مشک نرم و صندل چوبی که با بوی چوب سرو ویرجیانا آمیخته شده بود. این بویی بود که ثبات و قدرت را به نمایش میگذاشت. نرگس به این فکر میافتاد که چگونه این ترکیب از روایح به زیبایی همدیگر را تکمیل میکنند و تجربهای بینظیر از بویایی را ارائه میدهند.
با هر قدمی که برمیداشت، نرگس احساس میکرد که به مادرش نزدیکتر میشود، گویی عطر دِلیس لورا اشلی پلی است بین گذشته و حال. این عطر نه تنها گذشتگان را به یاد میآورد، بلکه نوید روزهای روشن آینده را نیز در جان او میدمید. او آن روز با خود تصمیم گرفت که عطر دِلیس لورا اشلی را بخرد و با هر بار استفاده، شیرینی لحظات گذشته را یادآور شود.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی