ناموجود
در قلب شهر شلوغی، دختری به نام نازنین زندگی میکرد که عاشق رایحه عطرها بود. او روزهایش را در کافهای دنج میگذراند و غرق در دنیای عطرها و نتهای آنها میشد. یک روز صبح، وقتی آفتاب تازه از پشت ابرها بیرون آمده بود و بوی تازگی و زندگی میداد، نازنین راهی فروشگاه محلی شد. در نگاه اول، بطری عطر دوس فِلین مارگو و تیتا توجهش را جلب کرد. بطری با رنگهای گرم و جذاب طراحی شده بود و حس ماجراجویی را به او القا میکرد.
نازنین نتوانست در برابر وسوسه امتحان آن مقاومت کند. اولین باری که عطر را روی پوستش افشاند، نتهای تازه ترنج و یلانگ-یلانگ در هوا پخش شد و او را به باغی پوشیده از گلهای معطر برد. در حالی که عطر کمکم استقرار یافت، قلب او با نتهای اسطوخودوس و چوب صندل غرق در آرامش شد و رویایی از روزهای آفتابی و آرام را برای او زنده کرد.
چند لحظه بعد، وقتی زمان جلوتر رفت، پایه گرم و دلنشین وانیل و مشک خودنمایی کرد. این ترکیب پایانی، حس امنیت و گرما را به او داد، گویی در پتویی نرم پیچیده شده است. نازنین از خود بیخود شده بود؛ انگار هر بار که از عطر دوس فِلین مارگو و تیتا استفاده میکرد، تکهای از خودش را پیدا میکرد.
این تجربه بینظیر، نازنین را به این نتیجه رساند که عطر دوس فِلین مارگو و تیتا نه تنها یک عطر، بلکه یک دنیای پر از داستانهای ناشناخته است. دنیایی که هر بار او را به سفری شگرف و رؤیایی میبرد، و او بیصبرانه منتظر کشف داستان بعدی خود در این رایحه شگفتانگیز بود.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی