در یک شب سرد پاییزی در پاریس، دخترکی به نام الیزابت به دنبال گمشدهای رازآلود و جادویی بود. او همیشه در جستجوی عطری بود که بتواند در هر نَفَسش جادوی طبیعت را احساس کند. یک روز که در کوچهپسکوچههای شهر قدم میزد، ناگهان توجهش به بوتیک کوچکی با اسم هرمس جلب شد. تصمیم گرفت وارد شود و به دنبال عطر مورد علاقهاش بگردد.
بوی تازه و چوبی عودی که از دوردست میآید، الیزابت را به سمت یکی از قفسهها هدایت کرد. عطر اُ دو مِغوی هرمس با شیشهای براق و طراحی زیبا در برابر او قرار داشت. انگار این همان عطری بود که همیشه در کمیابترین رویاهای خود جستجو کرده بود. الیزابت با چشمانی درخشان شیشه را برداشت و بر روی پوست خود امتحان کرد.
لحظهای درنگ کرد. نتهای اولیهی عطر با بوی پرتقال و لیمو او را در فضایی تازه و پر انرژی غوطهور کرد. سپس گرمای دلنشین عنبر و فلفل صورتی در نت میانی، او را به دنیایی از جادو و رمز و راز برد. نهایتاً، نتهای پایداری از سدر و خسخس ماداگاسکار بر روی پوستش جای میگرفت.
اُ دو مِغوی هرمس با ترکیباتی منحصر به فرد از چوب و ادویههای تازه، بیآنکه از گلهای فراوان استفاده کند، به شکلی متضاد و در عین حال هماهنگ، روحی از زنانگی درخشان را به محیط میبخشید. الیزابت احساس کرد گویی این عطر با روح و جان او در هم تنیده شده است.
او عطر اُ دو مِغوی هرمس را خرید و از بوتیک خارج شد. در حالی که در خیابانهای پاریس قدم میزد، با هر نَفَسش حس شادی و آرامش را تجربه میکرد. او فهمید که این عطر نه تنها نشانی از شخصیت او بود، بلکه داستان جاودانهای از جادو و جذابیت را در دل داشت. حالا او اطمینان داشت که هر بار که این عطر را استفاده میکند، خاطرهای خاص و منحصر به فرد را به یاد میآورد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب