ناموجود
در یک روز گرم تابستانی، حوالی غروب، وقتی نسیم خنک شروع به وزیدن کرد، لوینا بر روی میز چوبی در حیاط خلوتش نشسته بود. او به تازگی عطر اُ دو دیاب لوینا را خریده بود و منتظر بود تا سفر حسی جدیدی را تجربه کند. شیشهای مات با بوی جادویی و سمبادهای از دل تاریکی شب.
لوینا درپوش شیشه را باز کرد و بوی شیرین و لطیف شکوفههای پرتقال و ایلانگ ایلانگ به مشامش رسید. احساسی از شادی و سرور، همانند نخستین طلوع خورشید در دلش جرقه زد. اما پشت این لایه شیرین، سایهای مرموز و عمیق در کمین بود.
لحظاتی بعد، قلب عطر فاش شد. ترکیبی مسحورکننده از چرم و گل رز و یاسمن جای خود را به لایه نخست دادند. هر قطره از عطر، مانند قصهای ناگفتنی، خاطرات لوینا را به رقص درمیآورد. انگار هر لحظه رایحه بیشتری از سحر و جادو از دل شیشه بیرون میتراوید.
با غروب، نتهای پایه عطر اُ دو دیاب لوینا آشکار شدند. مشک، کهربا و بخور ترکیبی عمیق و تاریک به عطر بخشیدند. هر نسیمی که میوزید، رایحه نرم و دلپذیری از بنزوئین عبوری آهسته در هوا باقی میگذاشت. این عطر، فضایی گرم و دلنشین را حتی در خنکای شب حفظ میکرد.
در نهایت، عطر اُ دو دیاب لوینا نه تنها رایحهای برای او بود، بلکه سفری حسی و عاطفی به عمق احساسات. این عطر نه تنها فضای اطرافش را پر کرد، بلکه قلبش را نیز فتح کرد. ماجرای اُ دو دیاب لوینا برایش به یادگاری بیپایان از تجلی لایههای مخفی و پیدای زندگی تبدیل شد. هر بار، تجربه جدید، هر لحظه، خاطرهای تازه.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی