ناموجود
روزی روزگاری در شهر کوچکی در فرانسه، زنی به نام کلارا زندگی میکرد. او عاشق طبیعت و بوی گلها بود. روزهای تابستان، کلارا ساعتها در باغ خانهٔ مادربزرگش، میان گلهای رنگارنگ میگذراند. هرگاه بادی ملایم میان برگها میوزید، عطری دلنشین به هوا میپیوست که حس شادی و آرامش را در او دوچندان میکرد.
در یکی از سفرهایش به پاریس، کلارا به بوتیکی کوچک با نام ایو روشه برخورد. درِ بوتیک را که باز کرد، بوی دلپذیری او را به سمت خود کشید. نام این عطر عطر اِگلَن تین ایو روشه بود. کلارا از صاحب بوتیک دربارهٔ این عطر پرسید و او با لبخندی گفت: «این عطر با ترکیبی از نتهای گلی، سبز و مرکبات که در سال ۱۹۷۹ به بازار عرضه شده، همان بویی را دارد که توصیف کردی.»
کلارا عطر را بویید و ناگهان به یاد خاطرات زیبای باغ مادربزرگش افتاد. آن روزها و لحظات خوش، انگار زنده شده بودند. عطر اِگلَن تین ایو روشه برای او چیزی فراتر از یک عطر بود. هر بار که آن را میپوشید، حس میکرد در باغی پر از گلهای تازه و سرسبز قدم میزند.
نتهای گلی و مرکباتی این عطر به شکلی همزمان حس تازگی و طراوت را به ارمغان میآوردند و نتهای سبز، انرژی و شادابی را به روزهایش تزریق میکردند. کلارا متوجه شد که چگونه یک عطر میتواند تمام خاطرات و احساسات دوران کودکیاش را دوباره زنده کند و این قدرت را داشت که لحظاتی خاص و شادی را به ارمغان بیاورد.
از آن روز به بعد، هر بار که کلارا به جمع دوستانش میرفت یا در محل کار حاضر میشد، همه از او دربارهٔ عطر شگفتانگیزش میپرسیدند. او با لبخندی میگفت: «این، عطر اِگلَن تین ایو روشه است که جادوی خود را دارد.»
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب