ناموجود
داستان من با لحظهای آغاز میشود که النا در یک روز بهاری زیبا در خیابانهای پر زرق و برق شهر قدم میزد. خورشید به آرامی بر روی درختها نفوذ کرده بود و پرندهها با آوازهای شیرین خود هوا را پر میکردند. النا احساس میکرد که به چیزی نیاز دارد که دقیقا با این زیبایی همخوانی داشته باشد. چیزی که حس رمانتیک یک روز بهاری را در او زنده کند.
چشمش به فروشگاهی افتاد که جلوهای از فریبندگی و لطافت را ارائه میکرد. وارد شد و درست در میان قفسه عطرهای زیبا، به شیشهای با طراحی چشمگیر برخورد کرد. عطر الا فیورچی. تنها نگاهی کافی بود که دل او را برباید. بدون تردید شیشه را در دست گرفت و درب را به آرامی باز کرد.
با اولین استشمام، رایحهای از تمشک و کاسی با تازگی پرتقال در هوا پراکنده شد. این آغاز شیرین و میوهای، او را به یاد خاطرات کودکیاش میانداخت که در باغچه خانهشان به دنبال میوههای تازه میگشت. در میان نتهای آغازین، قلب این عطر با ترکیبی از گل مریم، بادام، بنفشه و گل برف تپش میکرد. این حس فوقالعاده او را به آغازی نو دعوت کرد.
وقتی که عطر الا فیورچی آرامآرام بر روی پوستش اتفاق افتاد، نتهای پایانی با گرمای وانیل، تونکا بین، مشک و قهوه او را در آغوش گرفتند. حس آرامش و گرما در وجودش جاری شد و او را به تجربهای از جنس خیال و واقعیت برد.
الا فیورچی برای النا تبدیل به داستانی شده بود که هر روز با آن زندگی میکرد. هر بار که از این عطر استفاده میکرد، دنیایی از زیبایی، شیرینی و لطافت بر او حاکم میشد. این عطر جادویی، او را به یادآوری لحظات شگفتانگیز و خاطرات گرمش وادار میکرد. عطر الا فیورچی تنها رایحهای نبود، بلکه داستانی از روزهایی پر از رویا و امید بود.
سایر تلفظها: الا فیورچی, الا فیوروچی, الا فیروچی, الا فیوروسی, الا فیروسی, الّا فیورچی, الّا فیوروچی, الّا فیروچی, الّا فیوروسی, الّا فیروسی, اِلا فیورچی, اِلا فیوروچی, اِلا فیروچی, اِلا فیوروسی, اِلا فیروسی, ایلا فیورچی, ایلا فیوروچی, ایلا فیروچی, ایلا فیوروسی, ایلا فیروسی, اِیلا فیورچی, اِیلا فیوروچی, اِیلا فیروچی, اِیلا فیوروسی, اِیلا فیروسی, اِلاّ فیورچی, اِلاّ فیوروچی, اِلاّ فیروچی, اِلاّ فیوروسی, اِلاّ فیروسی
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی