ناموجود
در شهر شلوغ و پر هیاهوی تهران، روزی آفتابی و دلنشین بود. آوا، دختری جوان و پرانرژی، تصمیم گرفت تا بعد از مدتها تنهاییش، به گالری عطر مشهور المسبح سری بزند. وقتی به گالری رسید، از رایحههای مختلفی که در فضا پیچیده بود، مسحور شد. هر شیشه عطر، داستانی برای گفتن داشت.
آوا به طور تصادفی به عطری به نام عطر امپایر پرفیوم المسبح برخورد کرد. شیشهای زیبا و چشمنواز، که با الهام از طبیعت ساخته شده بود. بوی چوبی و شیک آن، حس اصالت و شکوه را به او القا کرد. آوا به آرامی درب شیشه را باز کرد و بویی تازه و اسپایسی به مشامش رسید. این عطر مانند پلی میان گذشته و آینده بود؛ بویی که او را به دنیای خاطرات و رویاهای شیرین میبرد.
عطر امپایر پرفیوم المسبح نه تنها برای زنان، بلکه برای مردان نیز طراحی شده بود. این ویژگی خاص، آوا را مجذوب خود کرد. احساس کرد این عطر، نمادی از دوستی و پیوند میان آدمهاست؛ رایحهای که میتواند پلی باشد برای نزدیکی دلها.
وقتی آوا از گالری خارج شد، احساس کرد با انتخاب این عطر، به داستان جدیدی از زندگیاش جان داده است. رایحه چوبی و امبر آن، با هر قدم او را همراهی میکرد و حس ارامشی دلنشین را به او هدیه میداد. او فهمید که عطر امپایر پرفیوم المسبح فقط عطری برای خوشبو شدن نیست، بلکه ابزاری برای ابراز شخصیت و درک عمیقتر از خود و دیگران است.
این تجربه باعث شد که آوا تصمیم بگیرد هر روز از این عطر استفاده کند و بخشی از داستان شگفتانگیز خود را با آن به اشتراک بگذارد. به این ترتیب، رایحهی امپایر پرفیوم در زندگی آوا نقش مهمی ایفا کرد و به او آموخت که چگونه با استفاده از حس بویایی، دنیایی پر از زیبایی و حسهای ناب بسازد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب