ناموجود
در دنیای عطریات، هر عطر داستانی تعریف میکند و عطر فالکار بولگاری یکی از آن داستانهای جذاب است. در یک بعدازظهر پاییزی، زمانی که خورشید به آرامی در افق غروب میکرد، مردی با استایل خاص و چهرهای مطمئن وارد یک بوتیک عطر در مرکز شهر شد. بوی گرم و دلنشین عطرهای مختلف فضا را پر کرده بود، اما او به دنبال عطری خاص بود.
وقتی به پیشخوان بوتیک رسید، توجهش به عطر فالکار بولگاری جلب شد. این عطر با گروه بویایی چوبی شرقی خود، وعدهای از داستانی مرموز و جذاب را میداد. اولین چیزی که حس میشد، رایحه تند و دلانگیز جوز و دارچین بود؛ همچون ادویههایی که در یک شب سرد زمستانی گرما میبخشند. این آغاز ماجرایی بود که مرد نمیخواست آن را از دست بدهد.
قلب این عطر با حضور روغن سیپریول و اولیبانوم پیامی از عمیقترین و زیباترین احساسات را رقم زد، انگار که گام به دنیایی ناشناخته و بیانتهایی مینهاد. با هر استنشاق، او به عمق بیشتری از داستان این عطر وارد میشد.
پایان این ماجرا با نتهای پایه عود، مشک سیاه و زعفران تکمیل میشد. رایحهای که زمینگیر و همزمان با پرواز خیال همراه بود. انگار که در پایان داستان، صدای آرامبخش و دلنشین یک موسیقی در پسزمینه شنیدنی است. همه اینها باعث شد که عطر فالکار بولگاری برای او تبدیل به نشانی از شخصیت و هویتاش شود.
آن روز، مرد با خاطرهای تازه و عطری نو از بوتیک خارج شد، و در قلبش مطمئن بود که این عطر همواره او را همراهی میکند. عطر فالکار بولگاری نه تنها بخشی از استایل او، بلکه جزیی از داستان زندگیاش شده بود – یک یادآوری همیشه حاضر از لحظاتی که او را به بهترین نسخه خود تبدیل میکرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب