در یک بعدازظهر آرام، فروغ در کنار پنجره نشسته بود و به طبیعت سبز و باطراوت بیرون نگاه میکرد. او تصمیم گرفته بود که خاطرات خوش کودکیاش را زنده کند. خاطراتی که بوی زندگی و طراوت را به همراه داشت. او به یاد آورد که چطور مادرش همیشه در روزهای خاص، عطر فرح اصغرعلی را اسپری میکرد و خانه را با رایحهای خوشبو و دلنشین پر مینمود.
فروغ به آرامی جعبهی زیبای عطر فرح اصغرعلی را باز کرد. اولین انفجار رایحهای که حس کرد، یادآور لیمو و ترنج تازه بود. بوی رزماری و اسطوخودوس، همراه با مریمگلی، فضای اتاق را پر کرد. احساس کرد در باغی ازگیاهان معطر ایستاده است. آنگاه به عطر گل سرخ، زنبق دره و یاسمن رسید که لطافتی خاص به رایحه افزودند. همه این نتها مانند نغمهای دلنشین در هم آمیخته بودند تا حس طراوت را به او هدیه دهند.
با گذشت زمان، عناصر پایه عطر نمایان شدند. رایحهی چوب صندل و سدر، پایهای گرم و آرامبخش را فراهم کرد. نعناع هندی و کهربا حال و هوای عطر را لطافت خاصی بخشیدند. احساس کرد بازگشت به دامان طبیعتی آرام و امن است.
عطر فرح اصغرعلی نه تنها یادآور خاطرات زیبای کودکی فروغ بود، بلکه نمایانگر جلوهای تازه برای زنانگی و قدرت درونی او نیز بود. نتهای چوبی چایپر این عطر، هماهنگی بینظیری با روحیهی زنانه او داشت. با هر بار استفاده از عطر، فروغ احساس میکرد که جادویی از طراوت و اعتماد به نفس درون او جریان مییابد.
او با این عطر، دنیای جدیدی را برای خود گشوده بود. دنیایی که در آن طبیعت، لطافت و قدرت به زیبایی همزیستی میکردند. عطر فرح اصغرعلی برای فروغ نه تنها بخشی از روزمرگی، بلکه نقطهای از اتصال بین گذشته و حال او بود. این عطر با داستان خود، برای هر روز او خاطرهای تازه میساخت.
سایر تلفظها: فرح اصغرعلی, فرح عسگرعلی, فرح اسغرعلی, فرح عسغارلی, فرح اصغری, فرح عسعری, فرح اسقری, فراه اصغرعلی, فراه عسگرعلی, فراه اسغرعلی, فراه عسغارلی, فراه اصغری, فراه عسعری, فراه اسقری, فاراه اصغرعلی, فاراه عسگرعلی, فاراه اسغرعلی, فاراه عسغارلی, فاراه اصغری, فاراه عسعری, فاراه اسقری, فراح اصغرعلی, فراح عسگرعلی, فراح اسغرعلی, فراح عسغارلی, فراح اصغری, فراح عسعری, فراح اسقری
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی