شب سرد زمستانی بود. دانههای برف آرام بر شهر میباریدند و خیابانها را به سفیدی پوشانده بودند. در این میان، صدای آشنایی از کافهای کوچک در قلب شهر به گوش میرسید. آلیس، که همواره به دنبال عطرهای خاص و منحصربهفرد بود، به این کافه زیبا وارد شد. تجربهگر حرفهای عطرها بود و هر بار که به بویی جدید برمیخورد، داستانی در ذهنش شکل میگرفت.
در گوشهای از کافه، مردی نشسته بود که با هر حرکتی، عطری مرموز و گرم در فضا میپیچید. این عطر، چیزی نبود جز عطر فزیویگ آرکانا وایلدکرافت. آلیس به آرامی به او نزدیک شد و با کنجکاوی پرسید: این بوی جادویی از کجاست؟
مرد که ظاهراً عطرش برایش گوهری گرانبها بود، لبخندی زد و گفت: این عطر فزیویگ آرکانا وایلدکرافت است. ترکیبی از دارچین، شیرینی و ادویههای گرم که برای هر دو جنس زن و مرد طراحی شده است. سال ۲۰۰۷ به بازار معرفی شد و از آن زمان همچنان درخشش ویژه خود را حفظ کرده است.
آلیس با شوق و ذوق به داستان عطر گوش میداد. از تصور او، این عطر همچون سفری در زمان بود. او گفت: بویی که به یاد شبهای گرم و خاطرهانگیز میاندازد. مرد ادامه داد: دقیقاً. هر لحظه با این عطر، احساسی تازه به تو دست میدهد.
آلیس به عطر فزیویگ آرکانا وایلدکرافت نگاهی ویژه داشت. سادگی و حرارت این عطر، او را به یاد لحظاتی خوشایند میانداخت. او فکر کرد: چقدر زیباست وقتی یک عطر میتواند تو را به دنیایی دیگر ببرد.
در پایان شب، آلیس در حالی که از کافه خارج شد، به روشنی دانست که با کشف عطر فزیویگ آرکانا وایلدکرافت، نه تنها یک عطر جدید یافته، بلکه ماجراجویی تازهای را در دنیای عطرها آغاز کرده است.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب