ناموجود
در یک صبح بهاری، زمانی که خورشید آرام آرام پرتوهایش را بر روی شهر میریخت، آناهیتا در حال آماده شدن برای یک روز خاص بود. او تصمیم داشت محصول جدیدی را که به دستش رسیده بود، امتحان کند: عطر فرست لاو بروگی.
عطر فرست لاو بروگی با برگی از ترنج به استقبال او آمد، نَفَسی تازه و پرانرژی هدیهاش میکرد. حس بیداری و سرزندگی را در وجودش بیدار میساخت. در همان لحظه که نخستین قطرات از این جواهر دلربا بر روی پوستش نشست، دنیایی پر از زیبایی و داستان در برابرش گشوده شد.
در میانه روز، وقتی در جمع دوستانش نشسته بود، رایحهای از زنبق و گل سیکلامن با سایههایی از زعفران و سرو او را در بر گرفت. هر لحظهای که گذشت، این هماهنگی شگفتانگیز میان گلهای ظریف و زمینهای عمیقتر را تجربه کرد. دوستانش نیز با تحسین به او نگاه میکردند و رایحهای که پخش میشد، همگان را مجذوب خود کرده بود.
روز به پایان رسید و عطر فرست لاو بروگی همچنان با اعجازی طبیعی روی شانههایش استوار بود. رایحههای کهربا، خسخس و چوب صندل با لمس کوچکی از مشک و خزه، احساسی گرم و آرامشبخش را به او هدیه میکردند. این عطر برای او تبدیل به یک خاطرهی جاودانه شد؛ عطری که میتواند در هر موقعیتی همدمی وفادار باشد.
فرست لاو بروگی تنها یک عطر نیست، بلکه داستانی است از تولد عشق و هیجان، از لحظات زیبای زندگی و امید به آینده. این عطر توانست با خود، زیبایی و طراوتی بینظیر را برای او به ارمغان آورد و او لحظهای را یافت که همیشه در پی آن بود. حالا، هر بار که فرست لاو بروگی را استفاده میکند، آناهیتا به یاد آن روز خاص و زیباییهایی که با آن همراه بود، میافتد.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی