ناموجود
در شبی پرنور که ماه در اوج خود بود، لونا در حالی که در باغچه کوچک خانهاش قدم میزد، با خود فکر کرد که اگر روزی بتواند به ماه سفر کند، چه خواهد شد. آیا ممکن است گلهای سفید و درخشانی که او در رؤیاهای خود میبیند، واقعاً در ماه باشند؟ این رؤیاها همواره او را به دنیای عجایب خود میبردند، دنیایی که در آن عطر فلور د لون استرنجرز پرفیومری مانند نور ماه قلب او را روشن میساخت.
لونا به آرامی دلش را با عطر افسونگر فلور د لون پر کرد. عطر فلور د لون استرنجرز پرفیومری، با رایحهای از گلهای سفید و شکوفههایی که همیشه به یاد او خواهد ماند، روح او را نوازش میکرد. حضور این عطر دلنشین همچون قدم زدن در دشتهای مهتابی با گلهای تابنده بود. هر قطره از این عطر، یادآور لحظاتی لطیف و دلانگیز بود که ذرات مهتاب بر گلهای سفید پراکنده میشد.
درست همانطور که رایحههای گوناگون این عطر، از گلی تا پودری و از چوبی تا شیرین، در هماهنگی باشکوهی همدست شده بودند، لونا نیز احساس میکرد که در آغوش این عطر به اوج زیبایی زنانه خود دست مییابد. این تجربه رویایی و ماهتابی، با لمس دقیقی از این عطر، ذهن او را به سفری به قلهی تخیلات میبرد.
پرین لومروز، خالق این اثر هنری نفیس، با هوشیاری تمام این حس جادویی را در رایحهای ماندگار به او هدیه داد. برای لونا، هر بار که این عطر را میبوئید، همان حس شیرین آغوش ماه و رؤیاهای بیپایان بازآفرینی میشد. این بوها، پژواک خاطراتی بودند که همواره برای او همچون نغمهای از ماه و گلهای نقرهای بود.
در نهایت، عطر فلور د لون استرنجرز پرفیومری نه تنها عطری برای جسم، بلکه بوئی برای روح لونا شد. هر بار باز شدن در این بویایی، فصلی جدید از داستانهای بیپایانش را رقم میزد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب