ناموجود
در دل یک روز پاییزی زیبا، هنگامی که مهر ماه با آغوشی باز برگهای زرد و نارنجی را به زمین هدیه میداد، الهام عطر جدیدی در دل یکی از کوچههای باریک و عجیب شهر به سراغم آمد. به مغازه عطرفروشی کوچک و دلنشینی رسیدم که بوی عطرها از آستانه در و دیوارهای آن به بیرون پرتو میزد. برچسبی با نام عطر فلور دو سقطرا فینام به چشم میخورد و بیاختیار به سمت قفسه نگاه کشانده شدم.
همین که در شیشه عطر را باز کردم، رایحه ماندارین و هلو ابتدا مرا به وجد آورد. بوی نارنگی کالابریایی و داوانا همچون نسیمی خنک، هوا را پر کرد. وقتی نوبت به نتهای میانی رسید، یاسمن سامباک و مریم با غروری وصفناپذیر نمایش خود را آغاز کردند. آوای شیرین و گلهای سفید همچون نقاشیای از طبیعت، روح آدمی را نوازش میکرد.
در نهایت، رایحه وانیل و شکلات سفید بر روی پوست خودنمایی میکرد. صندل چوبی و مشک، ترکیب نرمی و دلنشینی ایجاد کرده و حس آشانی را به دلها میافروخت. عطر فلور دو سقطرا فینام با تلفیقی از روایح شیرین و گلهای سفید، بار احساسی لطیفی داشت که هم برای زنان و هم مردان مناسب بود.
در حالی که مغازه را ترک میکردم، عطر هنوز در هوا موج میزد و همچنان در ذهنم تنیده شده بود. عطر فلور دو سقطرا فینام همانند قصهای بود که پایان نداشت؛ روایتی از جزیرهای خیالی با گلهای ناشناخته و شکلات سفید، جایی که هر لحظه آن پر از شگفتی و یادآور خاطراتی ناب از سفر به جزیرهای اسرارآمیز بود. آنجا، در آن دنیای منحصر به فرد، شما تنها عطر را نمیبوئید، بلکه داستانی را زندگی میکنید.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب