در یک روز بهاری، زمانیکه نسیم ملایم بهاری در کوچههای شهر پیچیده بود، الهام وارد مغازه عطر فروشی کوچکی شد که همیشه عطرهای شگفتانگیزی درون ویترین رنگارنگ خود داشت. او به دنبال عطری بود که بتواند حس و حال بهار را در ذهنش زنده نگه دارد. فروشنده با لبخندی گرم به او خوشآمد گفت و دقیقاً میدانست که نباید این فرصت را از دست بدهد و عطر فلای بای رمپیج رَمپیج را به او معرفی کند.
الهام وقتی که شیشهی زیبا و ساده فلای بای رمپیج را در دست گرفت، چشمانش از زیبایی و ظرافت آن برق زد. بدون لحظهای تردید، مقداری از عطر را بر روی مچ دستش اسپری کرد. رایحهای از بنفشه و هندوانه به همراه نسیم ملایم بهاری در هوا پیچید و الهام را به دنیای عطری پر از طراوت و خیال روانه کرد.
او عمیقتر به عطر فرصتی داد تا لایههای خود را بیشتر نمایان کند. نتهای میانی از مریم، یاسمین، فریزیا و زنبق به نرمی و هماهنگی در هم آمیختند و فضایی از لطافت و زنانگی را به او هدیه کردند. چشمانش را بست و خود را در باغی پر از گلهای رنگارنگ تصور کرد.
اما این پایان ماجرا نبود. زمانیکه نتهای پایه از وانیل و چوب صندل به آرامی ظاهر شدند، نفس عمیقی کشید و گرمای شیرین و چوبی آن را احساس کرد. لبخندی روی لبانش نقش بست و دانست که این همان عطری است که همیشه به دنبالش بود.
الهام عطر فلای بای رمپیج رَمپیج را خرید و با شادی و هیجان از مغازه خارج شد. او مطمئن بود که این عطر ماندگار، نه تنها در بهار بلکه در تمام فصول سال، خاطرات شیرین را برایش تداعی خواهد کرد و هر بار که از آن استفاده کند، حسی بینظیر و خاص به او خواهد بخشید.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی