شبی سرد و آرام در پاییز سال 2013 بود. مردی با کت شتری رنگ در حال قدم زدن بود. او به دنبال عطری بود که رایحهای از اصالت و ظرافت را به همراه داشته باشد. در همین هنگام، به نامی برخورد کرد؛ عطر گلد کامودیتی. در ابتدا، آکوردهای خیرهکنندهاش همراه با نارنج و توتهای جونیپر ذهن او را تسخیر کردند. احساسی از انرژی و شادابی در وجودش جریان یافت.
او به روشنایی مغازهای وارد شد که عطرهای نایاب را میفروخت. فروشنده با لبخندی گرم از او استقبال کرد و به او پیشنهاد کرد تا عطرهای مختلف را امتحان کند. در همین حال، مرد نام عطر گلد کامودیتی را به زبان آورد. فروشنده با نگاهی تحسینآمیز به او گفت: این عطر، ترکیب هنرمندانهای از کهربا و وانیل در قلب خود دارد، با لمسی از چوب صندل و دانه تونکا که ماندگاریاش را افزایش میدهد.
نفس عمیقی کشید و رایحهای گرم و دلنشین مشامش را پر کرد. بویی از صمغ و کهربا، که با وتیور هائیتی تکمیل شده بود. این حس طبیعی و عمیق او را به یاد سفرهای دوردست و خاطرات خوش انداخت. در پایان، وانیل و مشک، یادآور شبهای گرم تابستانی، او را فرا گرفتند.
او میدانست که این عطر چیزی بیش از یک رایحه است؛ تجربهای بود از لذت و شکوه. تصمیم گرفت تا عطر گلد کامودیتی را بخرد و به دریایی از احساسات ناب و دلچسب بپیوندد. به زودی فهمید که این عطر نه تنها او را تحت تأثیر قرار داده، بلکه دیگران را نیز جذب میکند.
عطر گلد کامودیتی با هارمونی بینظیر خود، داستانی از ترکیبی از ظرافت و قدرت را روایت میکند. چنین بود سفری که او در دنیای عطر آغاز کرده بود؛ سفری که با هر بار اسپری کردن، او را به تجربهای جدید دعوت میکرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب