ناموجود
در یک روز بارانی و مهآلود، در قلب شهری پر از شلوغی و هیاهو، دوان دوان به سوی قرار موعود میرفتم. زمان زیادی نداشتم و عطر خیابانها از دود و سر و صدا فراتر میرفت. در همین حین بود که به عطر گود لاو ادوارد بس فکر کردم. عطری که میتوانست مرا به آرامش دعوت کند.
گود لاو ادوارد بس، با ترکیبی از حس طراوت و بوی چرمی آرام، همراهی عالی برای من بود. عطری که با آن احساس جدا شدن از دنیای پرتشویش داشتم. رایحهای با گلهای سفید و چوب عود، که همچون نسیمی از ساحل آرامش بود. در عین حال احساس طراوت و تازگی را با خود به ارمغان میآورد.
کارلس بنایم، خالق این عطر، با هنرمندی تمام توانسته بود نتهای چرمی و ادویهای را با همان دقت همیشگیاش در هم آمیزد. این ترکیب دیگر تنها یک عطر نبود، بلکه داستانی بود که هر روز بر روی پوست من، نوشته میشد.
در ورودی کافهای کوچک استاده بودم و منتظر. نمنم باران بر بوی عطر گود لاو ادوارد بس نشسته بود و حس طراوت بهاری را با خود داشت. نگاهی عمیق به اطراف کردم و فهمیدم هیچ چیز کم ندارد. ترکیبی از رایحههای سبز و تازه، همچون رقصی در خاطراتم به جا مانده بود.
گود لاو در آن لحظات برایم فراتر از یک عطر بود. هر نت، هر بویی که از آن بر میخاست، نوید مکانی آرام و شگفتانگیز را میداد. قصهای که در پس عطر تعریف میکرد، همچون همراهی بود برای دوستداران زیبایی و هنر. بالم بر لب آوردم و با خیالی آسوده وارد شدم. گویا این عطر همیشه قصههای تازهای برای گفتن داشت. قصههایی که در دل خود، همیشه یک عشق و خوشبختی نوید میکردند.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی