ناموجود
روزی روزگاری، در یک شب پرستاره زمستانی، نسیمی سرد در کوچههای شهر میوزید. هوای شب آکنده از عطرها و رایحههای گوناگون بود که هر کدام داستانی برای گفتن داشتند. در این میان، عطری ناشناخته از دکان عطرفروشی کوچکی در گوشهای از خیابان به نام عطر گرند گینول بِلَک فینیکس آلکِمی لَب ناگهان جلب توجه میکرد.
این عطر، با رایحهای گرم و چوبی، همانند پلی بین حواس و احساسات عمل میکرد. هر نفسی که از این عطر برمیآمد، حضور یک تجربه متفاوت و جدید را وعده میداد. ترکیب هنرمندانهی عناصر گرم و ادویهای به همراه تنهای چوبی، شخصیت خاصی به این عطر بخشیده بود.
این عطر از آن دسته عطرهایی بود که چه زن و چه مرد را میتوانست مسحور کند. هر کسی که این عطر را امتحان میکرد، جذب جادوی آن میشد. در حضور دوستان، جمعهای شاد و حتی لحظات تنهایی، این عطر همچون همراهی صمیمی و دلگرمکننده باقی میماند.
این عطر از مجموعه خاص Bewitching Brews بود. مجموعهای که برای کشف دوباره حواس، جادویی آرام و زنده ایجاد میکرد. رایحههای گرم و ادویهای، احساس امنیت و آرامش را به ارمغان میآورد و شما را به رویایی آشنا و ناشناخته دعوت میکرد.
در پایان یک روز طولانی، وقتی که شهر در خواب فرو میرفت، عطر گرند گینول بِلَک فینیکس آلکِمی لَب هنوز در هوا شناور بود و نوید بخش شروع داستانی جدید در روز دیگر بود. داستانی که همیشه به زیبایی با رایحههای خاص خود نگاشته میشد و هیچگاه پایان نمییافت. این عطر، پل ارتباطی بین دنیای واقعی و دنیای خیالی بود. هر قطره از آن، دری به دنیایی پنهان و ناشناخته میگشود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب