ناموجود
در یک عصر پاییزی، نسیم خنکی از میان برگهای خشک عبور میکرد و داستانهای ناشناختهای را در گوش زمین نجوا میکرد. مرجان، در جستجوی عطر منحصر به فردی بود که بتواند این احساس دلپذیر را در ذهنش حفظ کند. او به مرکز خرید محلی خود رفته بود و به دنبال رد پای روایح خاص و بینظیر میگشت.
در قسمتی از مجموعه عطرها، توجه مرجان به عطر هانی الکساندریا فرگرنسز جلب شد. این عطر با رایحهای گرم و ادویهای، او را به سفری به دوردستها برد. با اولین افشانه، نتهای بالایی از زنجبیل و فلفل صورتی خود را نمایان کردند و حال و هوای شادابی را به ارمغان آوردند. همراهی نتهای ترنج و سبز، طراوتی طبیعی به مجموعه بخشیدند.
مرجان آن را روی مچ دست خود اسپری کرد و به آرامی بویید. نتهای میانی هل و انگور سیاه ترکیه ای در پایان خود را نشان دادند و با لطافت رز ترکی، حسی از لطافت و جذابیت را تداعی کردند. حس ویژه و خارقالعادهای از رایحهها به او انتقال یافت.
اما شگفتانگیزترین بخش عطر هانی الکساندریا فرگرنسز، نتهای پایانی بود. وانیل گرم با چوب سدر و چوب صندل عجین شده بود و همراه با عنبر و مشک، حس دنج و آرامشی لطیف را پدید میآوردند. این ترکیب با بنزوئین و نعناع هندی خاتمه یافت و رایحهای بهیادماندنی و اسرارآمیز خلق کرد.
مرجان احساس کرد این عطر همان چیزی است که به دنبالش بود. همراه با هر بار استفاده، خاطراتی نو و تجربههایی بهیادماندنی در ذهنش حک میشدند. هانی الکساندریا فرگرنسز نه تنها عطری برای زنان و مردان بود، بلکه پلی بود به اعماق جهانی از احساسات و رویاها، و مرجان در هر افشانه، داستان جدیدی برای بازگو کردن داشت.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب