در دل یک شب خنک پاییزی، نسیم ملایمی میوزید و صدای خشخش برگهای خشکیده با هر وزش باد به گوش میرسید. در چنین حال و هوایی، سیما تصمیم گرفت تا عطر حنانه نبیل را امتحان کند؛ عطری که به تازگی با شهرتی خاص در بازار عطردوستان به گوش میرسید.
همین که قطرهای از عطر حنانه نبیل را بر روی پوستش زد، گرمای ادویهای آن با گل میخک و شیرینی عسل او را در برگرفت. این ترکیب نویدبخش قصهای متفاوت بود؛ قصهای که او را به باغی پر از گلهای رنگارنگ میکشانید. در قلب این باغ، گل رز با زیبایی خود میدرخشید و زعفران با بوی معطرش فضا را پر کرده بود. گلهای یلانگیلانگ و ویولت نیز به طراوت این باغ افسانهای میافزودند.
سیما با هر لحظهی گذر، عطر یاسمن را حس میکرد که با لطافت و ملایمت در هوا میرقصید. این ترکیب دلنشین، حس آرامش و تازگی را به او القا میکرد. اما داستان اینجا به پایان نمیرسد. وقتی شب به عمیقترین نقطهاش رسید، نتهای پایه عطر حنانه نبیل خود را نشان دادند. بوی عود، چوبهای قیمتی و چوب صندل، همچون یک کلبه چوبی در دل جنگل او را گرم نگه میداشتند.
رایحههای مشک سفید و بنزوئین به این ترکیب چوبی، حالتی نرم و کرمی میبخشیدند که با پاچولی و لبدانوم، عمق و غنای بیشتری به آن اضافه میشد. این همه، سیما را به دنیایی از آرامش و شکوه بیپایان برد. حنانه نبیل نه تنها داستانی برای او داشت، بلکه با هر استفاده، او را به دنیای متفاوتی از احساسات میبرد.
بیدلیل نبود که این عطر به یکی از پرطرفدارترینها برای زنان و مردان تبدیل شده بود. عطر حنانه نبیل، نه فقط یک تجربه حسی، بلکه داستانی از طبیعت و هنر بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب