در یک روز بارانی، زمانی که قطرههای باران آرامشبخش به زمین میریختند، نرگس تصمیم گرفت تا به عطر فروشی محلی خود سری بزند. او به دنبال عطری بود که بتواند گرما و حس عاشقانه را به روزهای سرد پاییزیاش بیاورد. به محض ورود به فروشگاه، چشمش به عطر هپی اسپیریت الیکسیر دِ آمور شوپارد افتاد. درخشش شیشه عطر به رنگ یاقوت سرخ، گویی به او لبخند میزد.
با باز کردن درب بطری، موجی از بوی گلهای زرد فریزیا او را احاطه کرد. احساسی از شکوفایی و تازگی، همان حس آغاز یک داستان عاشقانه. نرگس چشمانش را بست و به عمق رویاهایش فرو رفت، جایی که دستهگلهای یاسمین سمبک در وسط داستانشان میرقصیدند. هپی اسپیریت الیکسیر دِ آمور شوپارد او را به دنیایی مملو از احساس و ظرافت برد.
با گذر زمان، رایحه گرم و دلنشین مشک سفید و عنبر به همراه چوب کشمیر، داستان عطر را تکمیل کرد. اینجا بود که نرگس احساس کرد گرمای عشق واقعی را تجربه میکند. عطری که نه تنها او را به یاد روزهای آفتابی و سرشار از عشق میانداخت، بلکه حس پایداری و آرامش را به او هدیه میداد.
این عطر، انتخابی بینظیر برای هر بانویی بود که به دنبال تجسم عشق و احساسات پرشور در زندگی خود بود. گلایهای باقی نمیماند. هپی اسپیریت الیکسیر دِ آمور شوپارد همان عطری بود که نرگس بدون شک به دنیای خود اضافه میکرد تا داستانهای عاشقانه جدیدی را با آن آغاز کند. عطری که تجلی شادی لحظاتی است که عاشقی میشکفد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب