در یک روز آفتابی پاییزی، امیر به کافهای در قلب شهر رفت. بوی گرم و دلنشینی که فضای کافه را پر کرده بود، حس آرامش وصفناپذیری به او میداد. در حالی که به باریستا سفارش قهوه میداد، یک حضور خاص را احساس کرد. کسی در نزدیکی او ایستاده بود که عطر آیکانیک اصغرعلی را به خود زده بود.
این عطر، ترکیبی از نتهای اولیه شکر قهوهای، نعناع و مرکبات شامل لیمو و گریپفروت بود که مانند نسیمی تازه حس شادابی را در فضا پخش میکرد. امیر به بوهای چشمگیر و گیرا علاقهمند بود و بوی این عطر برای او کاملاً منحصربهفرد بود.
همزمان که قهوهاش را مینوشید، به این فکر فرو رفته بود که چگونه چنین ترکیبهایی میتواند به انسانی حرارت و انرژی ببخشد. نتهای میانیِ انگور فرنگی، آناناس و توتفرنگی وحشی به صورت ناگهانی بر احساساتش تأثیر گذاشتند و او را به دنیای دیگری بردند.
آن مرد که عطر آیکانیک اصغرعلی را استفاده کرده بود، لبخندی به امیر زد و از در کافه بیرون رفت. اثری که این عطر به جای گذاشته بود اما همچنان در ذهن امیر باقی ماند. نتهای پایهای از چوب صندل، کهربا و مشک به همراه سدر او را همچنان در میان امواج آرامشبخش خود غرق کرد.
به فکر فرو رفت که چطور یک عطر میتواند به سرعت این همه حسهای متنوع را در فرد بیدار کند. عطر آیکانیک اصغرعلی، تجسمی از قدرت و جسارت بود که برای مردانی با قلبی قوی و روحی مقاوم طراحی شده است.
امیر تصمیم گرفت که دفعه بعد که به فروشگاه میرود، این عطر را برای خود بخرد و از هر لحظهای که آن را استفاده میکند، لذت ببرد. او میدانست با انتخاب این عطر، داستانهای بیشتری را در زندگیاش تجربه خواهد کرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب