ناموجود
در یک شب آرام پاییزی، وقتی برگها به نرمی زیر پاهایش خش خش میکردند، مایا تصمیم گرفت جادوی عطرها را بر فراز شهر بیازماید. او یک شیشه کوچک از عطر ایلو وِلو دی مایا اولنتیسیما را در کیفش داشت، همان عطری که به تازگی کشف کرده بود و او را افسون خود ساخته بود.
وقتی برای اولین بار عطر را بر روی مچ دستش اسپری کرد، موجی از طراوت و تازگی او را در بر گرفت. رایحه اولیه آن، ترکیبی از بنفشه و فلفل صورتی بود که حس و حالی خاص و اسرارآمیز به فضا میبخشید. این ترکیب، او را به دنیایی خیالی از لطافت و شگفتی برد.
با گذر زمان و فرونشست اولیهٔ رایحهها، بوی مرموز و خوشایند کندر در مشامش پیچید. رایحهای که احساس گرمی و آرامش را به جانش مهمان کرد. مایا متوجه شد که این عطر برای آنهایی است که به دنبال هیجان و داستانهای ناشناخته هستند، عطری که ذهن را به چالش میکشد و خاطراتی جدید میآفریند.
شب به نیمه رسیده بود و هوای سرد پاییز در حال غالب شدن بود، اما گرمای دلنشین عطر ایلو وِلو دی مایا اولنتیسیما با آمیزهای از عنبر، فضایی رؤیایی و دلپذیر را خلق کرده بود. این رایحه به مثابه پتویی از جنس عنبر او را در آغوش گرفت و حس امنیتی برایش به ارمغان آورد.
هارمونی کامل این عطر، از عنبر، بنفشه، پودر و ادویههای نرم شکل گرفته بود که هرکدام با رنگ و رایحهای خاص، داستانی از هزار و یک شب را برای مایا تداعی میکردند. او میدانست که عطر ایلو وِلو دی مایا اولنتیسیما نه تنها یک عطر است، بلکه پاسپورت او به دنیای ناشناخته و ماجراجویانهٔ حسها و رویاهاست. در آن شب پاییزی، مایا پی برد که این عطر، همان راهنمای او به سفری شگفتانگیز است.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب