شب آرام و دلانگیزی بود. شهر در آرامش و سکوت فرو رفته بود. هوا مرطوب و نسیم ملایم گلهای بهاری را با خود به خانه میآورد. سارا روی مبل نشسته بود و به فکر فرو رفته بود. او به تازگی عطر جدیدی بهنام عطر ایلیا پلنا ناتورا خریده بود. این عطر او را به دنیایی از لطافت و حس زنده بودن دعوت میکرد.
از لحظهای که عطر ایلیا پلنا ناتورا را روی پوستش اسپری کرد، بوی رز صورتی همه جا را پر کرد. عطری که به سرعت احساس گرما و تازه شدن را به او داد. حس میکرد در باغی از گلها شناور است، جایی که رنگهای زنده و بوی خوش رزها او را احاطه کرده است.
قلب عطر با بوی منحصر به فرد پاتاچوئرا خود را نشان داد. این بو، خاصیتی آرامبخش و دلپذیر داشت. سارا با هر نفسی که میکشید، حس میکرد در حال بازگشت به دوران کودکی است، زمانی که بدون مشغله و دغدغه، با پای برهنه در باغ پدربزرگش گردش میکرد.
لایههای پایانی عطر با نتهای مشک به آرامی به او آرامش میداد. جذابیت مشک، او را به لحظاتی دور میبرد، لحظاتی که آرامش و زیبایی در کنار هم معنا میگرفتند.
این عطر که توسط هنر دست ورونیکا کاتو آفریده شده بود، تجربهای تازه و بینظیر برای سارا رقم زد. او به خود میبالید که یکی از پرطرفدارترین محصولات ناتورا را انتخاب کرده بود. از آن شب به بعد، عطر ایلیا پلنا ناتورا بخشی از هویت او شد. عطری که با هر بار استفاده از آن، زیباییهای زندگی در ذهن او نو میشدند.
این عطر نه تنها به او احساس خوشایندی میداد، بلکه به او یادآوری میکرد که زندگی همیشه پر از شگفتی و تازگی است. با هر بار اسپری کردن عطر ایلیا پلنا ناتورا، سارا راهی به دنیای شگفتیها و زیباییها داشت. یک همراه همیشگی که هیچگاه از او جدا نمیشد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب