Imperial Ruby Charriol

توضیحات

شب داغ تابستانی بود. هوا پر از عطر و بوی گل‌های تازه بود. حنا در آینه به خود نگاهی انداخت و لباسی شیک و جذاب پوشید. امشب، شب خاصی بود. او تصمیم گرفت از عطر ایمپریال روبی چریول استفاده کند.

حنا با دقت شیشه عطر ایمپریال روبی چریول را در دست گرفت. طراحی زیبای شیشه با رنگ قرمز عمیق و زرق و برق طلایی، چشمان او را به خود خیره کرده بود. قطرات طلایی عطر بر روی پوست او فرو ریختند و فوراً رایحه‌ای از گیلاس و هندوانه به مشامش رسید. او لحظه‌ای چشمانش را بست و به باغی پر از میوه‌های تازه‌ی تابستانی فکر کرد.

با هر قدم که برمی‌داشت، رایحه‌ای جدید از این عطر شگفت‌انگیز به مشام می‌رسید. حالا نوبت به بوی دلنشین بنفشه، رز و چوب صندل رسیده بود. همه چیز به نظر می‌رسید در هاله‌ای از رمز و راز پیچیده شده باشد. او احساس می‌کرد که در میان ابری از گل‌ها و چوب‌های گرانبها حرکت می‌کند.

وقتی به مقصد رسید، حس قدرت و اعتماد به نفس با او همراه بود. در میان جمع، دوستانش به او نزدیک شدند و از عطر خوشی که اطرافش پخش شده بود تعریف کردند. هر محاوره، لبخندی بر لبان حنا می‌نشاند. او در میان نگاه‌ها به جلو می‌رفت، در حالی که رایحه‌ای از کهربا و مشک او را همراهی می‌کرد.

آن شب، عطر ایمپریال روبی چریول نقطه عطفی در خاطره‌هایش بود. جادوی این عطر، او را به یک سفری بی‌پایان از احساسات و زیبایی برده بود. حنا می‌دانست که هر بار این عطر را استفاده کند، او را به دنیایی پر از عشق و جاذبه می‌برد. این همان چیزی بود که ایمپریال روبی به او می‌داد: شکوه، جلال و شکوهی بی‌نظیر.