در دل یکی از باغهای پر از گل و میوه، زنی جوان قدم میزد. باغی که هر گوشهاش پر بود از بوی ماندگار و وسوسهانگیز عطرها. نامش اینستانس آمورا سیلوستر بود، شاهکاری از برند یودورا. او به دنبال عطری بود که شخصیتش را منعکس کند، چیزی که هر بار بوی آن به مشام برسد، او را به یاد لحظههای نابی بیندازد.
وقتی آفتاب گرم بر روی دستانش تابید، عطر اینستانس آمورا سیلوستر یودورا او را به سفر برد. نتهای اولیهی این عطر، با تمشک سیاه و کاسیس شروع شد. انگار که در باغی استوایی قدم میزند، جایی که درختان ماندارین نارنج بر فراز سرش خم شدهاند. او از این حس و بوی شیرین و میوهای مست شد.
با هر برخورد باد، نتهای میانی گل رز، نارگیل و یاسمین بر روحش جاری میشد. این لحظه او را به خیالپردازی دربارهی شبهای بهاری سبکی برد که زیر آسمان پرستاره گذرانده بود. او غرق در عطری میشد که همچون موسیقی نواخته شده در سواحل گرمسیری بود.
در انتها، وقتی که روز به شب میپیچید، بوی ماندگار وانیل، خامهی زدهشده و شکلات بر روی پوستش جا خوش کرد. حس گرمای چوب صندل و مشک، عمیق و آرامشبخش، او را به آرامش عمیقی فراخواند. عطر اینستانس آمورا سیلوستر یودورا تبدیل به راز و رمز آرامشش شد.
این عطر یادآور لحظاتی شد که او بیش از همه دوست داشت. لحظههایی که هرگز فراموش نخواهد کرد. احساسی که با او میماند و داستانهایی که هر بار با بوی اینستانس آمورا سیلوستر یودورا به یاد میآورد، به زندگیاش شادی و زیبایی میبخشید. برای او، این عطر بیشتر از یک بو بود؛ این بود که او کیست و چه چیزهایی را دوست دارد. عطر اینستانس آمورا سیلوستر یودورا، سفری بود برای روح و جسم او.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب