ناموجود
در یک صبح بهاری زیبا و آفتابی، نسیم خنکی از میان پنجره باز اتاق ناتاشا عبور میکرد. او با لبخند از خواب بیدار شد و آماده آغاز روزی پر انرژی شد. امروز اولین روز ملاقات مهمش بود و او نیاز داشت تا اعتماد به نفس کافی برای این دیدار داشته باشد. به سمت میز آرایش خود رفت و نگاهی به مجموعه عطرهایش انداخت. اما چیزی او را به سمت عطر ایزابل توکا کشاند.
نگاهی به شیشه دلربای عطر انداخت. ترکیبی بینظیر از رنگها و زیبایی. انگار عطر ایزابل توکا چیزی بیشتر از یک عطر بود. او با مهارت شیشه عطر را برداشت و چند قطره از آن را به پوستش زد. اولین بویی که به مشامش رسید، ترکیبی از سانگریا، پرتقال، گلابی و ترنج بود. این روایح شادابی و انرژی خاصی به او دادند. احساس کرد که در باغی پُر از میوههای تازه قدم میزند.
چند دقیقه بعد، نتهای میانی ظهور کردند؛ رایحهای از گل رز و رز ترکی به همراه چرم و علف وتیور. بویی که حس شیک و مجللی به روزش افزود. احساس کرد در دنیایی از گلهای رنگارنگ و لطیف قرار گرفته است.
در پایان روز، رایحههای زیبا و گرمی از کهربا، وانیل و چوب گایاک او را همراهی کردند. این ترکیب بینظیر به ناتاشا حس آرامش و تعالی را هدیه داد. همه اینها در حالی بود که او با اطمینان به راه خود ادامه میداد و میدانست که عطر ایزابل توکا او را به هر کجا که برود، همراهی خواهد کرد.
با هر قدم و هر حرکت، ناتاشا احساس کرد قدرت درونش به واسطه این عطر زیبا بیپایان است. عطر ایزابل توکا برای او نه تنها یک رایحه، بلکه داستانی از اعتماد به نفس و زیبایی زنانه بود. حس کرد که هر بار که این عطر را استفاده میکند، داستانی جدید خلق میشود و او را به دنیایی پر از تجربههای نو میبرد. این بود جادوی عطر ایزابل توکا.
سایر تلفظها: ایزابل توکا, ایزابل توکّا, ایزابل تاکا, ایزابل تَکا, ایزابل تُکا, ایزابِل توکا, ایزابِل توکّا, ایزابِل تاکا, ایزابِل تَکا, ایزابِل تُکا, ایسابِل توکا, ایسابِل توکّا, ایسابِل تاکا, ایسابِل تَکا, ایسابِل تُکا, ایسابل توکا, ایسابل توکّا, ایسابل تاکا, ایسابل تَکا, ایسابل تُکا, ایزبیل توکا, ایزبیل توکّا, ایزبیل تاکا, ایزبیل تَکا, ایزبیل تُکا, ایسابیل توکا, ایسابیل توکّا, ایسابیل تاکا, ایسابیل تَکا, ایسابیل تُکا
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی