داستان ما در یکی از صبحهای ملایم و خوشبوی نیمهی تابستان آغاز میشود. جرقهای از اشتیاق در دل مردی به نام امیر رخنه کرده است. او همیشه به دنبال عطری بوده که بوی خاص و جذابی داشتهباشد، عطری که بتواند شخصیت و کاراکتر خاص او را به دنیا معرفی کند. امیر هرگز تصور نمیکرد که عطر جیمز اتکینسنز همان چیزی است که در جستجویش بود.
روزی در یکی از بهترین فروشگاههای عطر شهر ایستادهبود که فروشنده عطر جیمز اتکینسنز را به او معرفی کرد. بوی سبز و آروماتیک این عطر، ترکیبی از برگهای بنفشه و گلهای سفید با لمس ظریفی از رزین المی بود. امیر همچنان مجذوب آن لطافت و ترکیبی شد. او بلافاصله شیفتهی نخستین نوتهای عطر شد؛ بویی از نعنا هندی و فلفل صورتی که بازیگوشانه با ریزمزهی برگاموت و انگشتلیمو تنیدهشده بود.
امیر حالا حس میکرد که به دنیایی تازه پا گذاشتهاست؛ جایی که دیگران با او به عنوان مردی با اعتمادبهنفس و کاریزماتیک برخورد میکنند. بوی پایه این عطر ترکیبی از وتیور و مشک بود که همراه با آکیگالاود، گرما و عمق ویژهای به آن افزوده بود. امیر میدانست که این عطر به ماندن اهمیت میدهد و بوی آن تا ساعاتی طولانی در خاطر دیگران ماندگار خواهد بود.
از آن لحظه به بعد، هر بار که امیر از در خانه خارج میشد و عطر جیمز اتکینسنز را میزد، مطمئن بود که او و عطرش هر کجا که بروند، اثری از خود به جا میگذارند. این عطر به نمادی از شخصیت و زندگی امیر تبدیل شدهبود. عطری که او را به تجربههای جدید و هیجانانگیز دعوت میکرد و به جهان معرفی میکرد. عطری که هرگز فراموش نمیشود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب