در یک عصر بهاری، زمانی که نسیمی ملایم میان درختان باغ پرسه میزد، زنی در قلب پاریس قدم میزد. او به سوی مغازه عطری رفت که جلوی آن همیشه با بوی خوش گلی پر شده بود. این مکان، جایی بود که او همواره داستانهای جدیدی از عطریات جذاب پیدا میکرد. این بار او با نیت خرید عطر جاسمین فرگنارد وارد شد.
مغازه با لوسترهایی که نورشان را روی شیشههای شفاف عطرهای مختلف میریختند، فضایی جادویی داشت. زنی در لباس فاخر به پیشواز آمد و با لبخند گفت: میتوانم امروز با عطر جاسمین فرگنارد یاریتان کنم؟
او شیشهی عطر را برداشته و درپوش را باز کرد. لحظهای که اولین قطره بر روی مچ دستش ریخت، انگار با یک باغ پر از گلهای سفید مواجه شده بود. نتهای سفید گلی به آرامی تمام فضای مغازه را پر کردند.
عطر جاسمین فرگنارد به زن احساس سبکی و شادی داد. او با هر نفس که این عطر را استشمام میکرد، خود را در میان یک باغ آرام و زیبا میدید. این عطر با گروه بویایی گلیاش، زنانگی و طراوتی خاص به او میبخشید.
زن پس از تجربه این لحظه زیبا، تصمیم گرفت این عطر را تهیه کند. او میدانست که این عطر همراهی مطمئن و جذاب برای هر روز او خواهد بود. زمانی که از مغازه بیرون آمد، احساس کرد که هر خطه از شهر، با گامهای او به زندگی بازگشته است.
عطر جاسمین فرگنارد هیچگاه فقط یک عطر نبود. این عطر، داستانی از نوستالژی، جوانی و بیپایانی حسهای خوب بود که با هر بار استفاده، زنده شد. زن با خیال راحت به خانه بازگشت، با علم به این که همراهی جادویی برای خود پیدا کرده است.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی