روزی روزگاری در شهری کوچک و زیبا، زنی به نام مریم زندگی میکرد. او به عطرها و رایحههای خاص دلبسته بود. هر روز، با شروع روز، به مجموعه بینظیر خود نگاهی میانداخت و عطری را انتخاب میکرد که با حال و هوای همان روز هماهنگ باشد. اما مدتی بود که حس میکرد هنوز جای عطری خاص در مجموعهاش خالی است. او به دنبال عطری بود که روحش را تازه کند و حس آرامش را به او هدیه دهد.
یک روز در خیابانی پر از گلفروشیهای رنگارنگ، فروشگاه عطرفروشی جدیدی نظرش را جلب کرد. با کنجکاوی وارد شد و از فروشنده درباره تازهترین محصولات پرسید. فروشنده با لبخندی گفت: آیتمی داریم که ویژه بانوان طراحی شده است و رایحه گلهای سفید آن نفس را تازه میکند. اسمش عطر یاسمین پولا است.
مریم با هیجان بطری عطر یاسمین پولا را در دست گرفت و رایحهاش را امتحان کرد. رایحهی دلنشینی از گلهای سفید فضا را پر کرد. انگار وارد باغی رویایی شده باشد؛ باغی پر از یاسهای سفید و درختانی که سایههای خنکشان، حس زندگی را به او بازمیگرداند. او به فروشنده گفت: حسی دارم که این همان عطری است که دنبالش بودم.
مریم پس از خرید، به خانه بازگشت. هر روز صبح، پیش از شروع به کار، چند قطره عطر یاسمین پولا را پشت گوش و مچ دستش میزد. احساس طراوت و شادابی از آن لحظه به تمام روزش نفوذ میکرد. دوستان و همکاران نیز از او درباره رایحه متفاوت و دلنشینش میپرسیدند.
عطر یاسمین پولا نه تنها برای مریم، بلکه برای بسیاری از بانوان که به دنبال رایحهای ویژه و آرامشبخش بودند، به انتخابی محبوب و محبوب تبدیل شده بود. این عطر با ترکیب معجزهآسای گلهای سفید، توانست زندگی و روزهای مریم را از نو زیبا و خاطرهانگیز سازد. تاريخ جذاب محلههای خیابان پر از گلفروشی، حالا با حضور عطر یاسمین پولا، برای همیشه در ذهن او باقی میماند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب